گنجور

 
مسعود سعد سلمان

ما به هر مجلسی ز تو زده ایم

همچو بلبل هزاردستانی

بسته کاری نکرده ای با ما

مردمی کرده ای فراوانی

زود در هر چه خواستیم از تو

داده ای خوب جزم فرمانی

آفت مردمی پشیمانیست

تا نگردی تو چون پشیمانی

بر فلک ایمنی مدار که او

شیر چنگیست مار دندانی

بسته مدتست هر شخصی

مانده غایتست هر جانی

نظم شکر و شکایتست از ما

خط حری و قسم کشخانی

وز چو ما مردمان سخن گویند

که فرو خواندش سخندانی

شکر منظوم را نخواهی یافت

تو چو مسعود سعد سلمانی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode