بخاست از دل و از دیده من آتش و آب
که دید سوخته و غرقه جز من اینت عجاب
از آتش دل و از آب دیده در دل و چشم
همی نیاید فکرت همی نگنجد خواب
خیال دوست همه روز در کنار منست
گهی به صلح درآید گهی به جنگ و عتاب
چنان نمایدم از آب دیده صورت او
که چهره پری از زیر مهره لبلاب
بدید گونه خود را در آب نیلوفر
چو باز کرد همی چشم خود ز مستی خواب
بدید گونه زرد و رخ کبود مرا
فروفکند سر خویش و دیده کرد پر آب
به گاه رفتنم از در درآمد آن دلبر
ز بهر جنگ میان بسته و گشاده نقاب
چو دید عزم مرا بر سفر درست شده
فرو شکست به لؤلؤ کناره عناب
ز دست و دیده ش بگسسته و بپیوسته
به سینه و دو رخش بر دو رسته در خوشاب
همی گرست و همی گفت عهد من مشکن
مسوز جانم و در رفتن سفر مشتاب
کجا توانی رفتن بر امر محمودی
که اوست همبر تقدیر ایزد وهاب
فروگذاری درگاه شهریار جهان
فراق جویی از اولیا و از احباب
جواب دادم و گفتم که روز بودن نیست
صواب شغل من این است و هم نبود صواب
چه کار باشدم اندر دیار هندستان
که هست بر من شاهنشه جهان در تاب
چو این جواب نگارین من ز من بشنید
فرو فکند سر از انده و نداد جواب
برفت از بر من هوش من برفت و نماند
حدیث چون نمک او بر این دل چو کباب
رهی گرفتم در پیش برکه بود در او
به جای سبزی سنگ و به جای آب سراب
زمین چو کام نهنگ و گیا چو پنجه شیر
سپهر چون دم طاووس و شب چو پر غراب
مرا ز رشک بپوشیده کسوتی چون شب
هوای روشن پوشیده کسوت حجاب
نگاه کردم از دور من تلی دیدم
که چاه ژرف نماید از آن بلند عقاب
که گر منجم بر وی شود چنان بیند
بر اوج چرخ که بی غم شود ز اسطرلاب
رهی دراز بگشتم که اندران همه راه
ز فر شاه ندیدم یکی به دست خراب
جهان سراسر دیدم بسان خلد برین
ز عدل خسرو محمودشاه نصرت یاب
خدایگانی کز فر او همی بکند
ز پنجه و دهن شیر رنگ ناخن و ناب
به جود و رأی بکرده است خلق را بی غم
به عدل و داد گشاده است بر جهان ابواب
خدایگان جهان سیف دولت آنکه به طبع
نهاده اند به فرمان او ملوک رقاب
برنده تیغش در طبع و رنگ سیماب است
که کرد روی بداندیشگانش پر ز خضاب
همی قرار نیابد به جای بر تیغش
بلی قرار نیابد به جای بر سیماب
خدایگانا داند خدای یار نشاط
چگونه گشتم تا دیدم آن خجسته خطاب
خدای داند پای برهنه از جیلم
بیامدم به بلهیاره نیم شب به شتاب
به برشکال شبی من چنان گذشته ام
که تا به گردن آب است و تا به حلق خلاب
کجا توان شدن از پیش تخت تو ملکا
کجا توان شدن از آفتاب در مهتاب
که گر گریخته درگه تو مرغ شود
هوا سراسر در گرد او شود مضراب
مگر که خدمت تو طاعت خدای شده ست
که هست بسته در و خلق را ثواب و عقاب
خدایگانا دریافت مرمرا انده
ز غم قرار ندارم همی مرا دریاب
درخت دولت من بی خلاف خشک شود
اگر نبارد کف برو به جای سحاب
همیشه تا که یکی اول حساب بود
مباد آخر عمر تو را به سال حساب
بقات بادا در ملک تا به پیروزی
جهان چو هند بگیری به عمر و دولت شاب
هزار قصر چو ایران بنا کنی در هند
هزار شاه چو کسری بگیری از اعقاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر که از شاعر معروف فارسی است، موضوعات عشق، جدایی و وفاداری را به تصویر میکشد. شاعر از دل و دیدهاش آتشی از عشق و اشکی از غم عشق بیان میکند. او به یاد محبوبش دائم در کشمکش میان شادی و غم است. در صحنههایی، صورت محبوبش را در آب میبیند و تشابهی با زیباییهای طبیعت برقرار میکند. از شکایت محبوب و درخواست او برای بازگشت از سفر و دغدغههای دوری صحبت میکند. در نهایت، شاعر به عظمت پادشاهی و عدالت اشاره میکند و آرزوهایی برای آینده و موفقیت در زندگی ابراز میکند. این متن بیانگر عواطف عمیق انسانی و زیباییهای عشق و تعلقات است.
هوش مصنوعی: او از دل و چشمان من خواست که آتش و آب را نشان دهند، زیرا هیچکس جز من این چنین شگفتزده و در عذاب سوختن و غرق شدن نیست.
هوش مصنوعی: دل پر از آتش و چشم پر از اشک است، به همین دلیل فکر در دل نمیگنجد و خواب نمیزند.
هوش مصنوعی: همیشه خیال دوست در ذهن من حضور دارد؛ گاهی به آرامش و صلح میرسد و گاهی با دشواری و تندی میآید.
هوش مصنوعی: به قدری با اشک و غم چهره او را به تصویر کشیدم که مانند چهره یک پری زیبا به نظر میرسید، اما با ظرافتی خاص که نشاندهنده زیبایی و لطافت او بود.
هوش مصنوعی: او هنگامی که چهرهاش را در آب نیلوفر دید، چشمانش را به خاطر خواب ناب و غرق در مستی باز کرد.
هوش مصنوعی: چهرهای زرد و صورتی کبود را دیدم که باعث شد سر خود را به زیر بیندازد و چشمانش پر از اشک شود.
هوش مصنوعی: وقتی که من خواستم بروم، آن معشوقه زیبا با نگاهی پر از جنگ و جدال از در وارد شد، در حالی که نقابش را در حالتی تنگ و باز به چهره داشت.
هوش مصنوعی: وقتی دید که تصمیمم برای سفر قطعی است، ناگهان به لؤلؤ و کنارههای آناب تغییر مسیر داد.
هوش مصنوعی: دستی که از او جدا شده و چشمی که از او دور شده، به قلب من پیوسته است و چهرهاش بر دو رست میدرخشد.
هوش مصنوعی: همواره گرسنهام و میگویم که پیمان مرا نشکن. جانم را نسوزان و در رفتن به سفر شتاب نکن.
هوش مصنوعی: کجا میتوانی به جایی بروی که اراده و تقدیر خداوند حاکم است و هیچ چیز نمیتواند از آن خارج شود؟
هوش مصنوعی: ترک کردن دربار پادشاه جهان، بهرهبرداری از جدایی از دوستان و نزدیکان است.
هوش مصنوعی: گفتم که این زمان برای کار کردن مناسب نیست و وظیفه من هم همین است که در این وقت مشغول کار نشوم.
هوش مصنوعی: در دیار هندستان چه کار من است، در حالی که بر من شاه و پادشاه جهان در حال درخشش است.
هوش مصنوعی: وقتی معشوق جواب زیبا و دلپذیر من را شنید، به خاطر اندوهی که داشت، سرش را پایین انداخت و هیچ پاسخی نداد.
هوش مصنوعی: از دلم رفت حواسم و هیچ چیزی از آن حرفها باقی نمانده، مانند نمکی که بر کباب نشسته و از بین رفته است.
هوش مصنوعی: در مسیری که پیش گرفتم، برکهای بود که به جای آب، چیزی مانند یک سراب دیده میشد و به جای سبزی، سنگها و صخرهها قرار داشتند.
هوش مصنوعی: زمین مانند دهان بزرگ نهنگ است و گیاهان شبیه پنجههای شیر میباشند. آسمان مانند دم طاووس زیبا است و شب مانند پر مکلف و سیاه غراب به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: من به دلیل حسادت، لباسی بر تن کردهام که مانند شب تیره است و در پس آن، روشنی و روشنی واقعیت پنهان شده است.
هوش مصنوعی: از دور که نگاه کردم، تلی دیدم که مانند چاهی عمیق به نظر میرسید و از آن ارتفاع، عقابی پرواز میکرد.
هوش مصنوعی: اگر منجم به ستارهها بنگرد، چنان صحنهای خواهد دید که از رنج و غمهای زندگی آزاد شود و به آرامش برسد.
هوش مصنوعی: در مسیری طولانی قدم گذاشتم، اما در این راه هیچ نشانهای از فرمانروایی بزرگ ندیدم و فقط یک ویرانی در دست داشتم.
هوش مصنوعی: جهان را به زیبایی بهشت میبینم، به خاطر عدالت و قدرت شاه محمود که باعث پیروزی میشود.
هوش مصنوعی: خداوندی که با قدرت و جلالش، میتواند پنجه و دندان شیر را برهنه و بینقاب کند، و رنگ ناخنها و نابترین صفات را از او جدا کند.
هوش مصنوعی: با بخشش و اندیشه خود، خداوند زندگی مردم را بیغم کرده و با عدالت و انصاف، درهای خوشبختی را به روی جهان گشوده است.
هوش مصنوعی: خداوند سلطنت را به دست کسانی داده که تحت فرمان او rulers هستند و این سلطنت به خاطر طبیعت و فرمانروایی او به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی با قدرت و تأثیرگذاری بالا، به مانند تیغ تیزی است که در طبع و ویژگیهایش مانند جیوه (سیماب) میدرخشد. او بر روی کسانی که افکار منفی و بد دارند، تأثیر میگذارد و چهرهشان را دستخوش تغییرات و زیباییهایی میکند که ناشی از رنگ و زینت است. به نوعی، این فرد قادر است تا حتی در دل بداندیشان نیز تحولی ایجاد کند و آنها را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: او هرگز نمیتواند در مکانی ثابت بماند؛ همچنان که تیغ نمیتواند در جایی آرام گیرد و مانند جیوه نمیتواند در یک جا قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: خداوند میداند که من چطور به خوشحالی و شوق رسیدم تا زمانی که آن سخن دلنشین را شنیدم.
هوش مصنوعی: خدا میداند که چگونه، با پای برهنه و به سرعت، از جیلم به بلهیاره در نیمه شب آمدم.
هوش مصنوعی: من به قدری در گذشته غرق شدهام که خود را تا گردن در آب احساس میکنم و همچون قلابی در حصار آن گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: کجا میتوان به مقام تو دست یافت، ای پادشاه! و کجا میتوان از تابش آفتاب به روشنی مهتاب راه پیدا کرد؟
هوش مصنوعی: اگر کسی از درگاه تو فرار کند، مثل مرغی خواهد شد که در آسمان پرواز کرده و همه جا به دور او پیچیده است.
هوش مصنوعی: اگر خدمت به تو راهی برای بندگی خداوند شده باشد، پس دروازهای به روی مردم گشوده است که به خاطر اعمالشان پاداش و کیفر مییابند.
هوش مصنوعی: ای خداوند، ناامیدی و اندوهی که در دل دارم میفهمی، من هیچ آرامشی ندارم. لطفاً به من کمک کن.
هوش مصنوعی: اگر باران نبارد، درخت سعادت و موفقیت من بدون تردید خشک خواهد شد. پس برو و به جای بارش باران، به من کمک کن.
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که یکی از قبل محاسبه شده باشد، امیدی نیست که در پایان عمر، زندگی تو به سالهای گذشته سنجیده شود.
هوش مصنوعی: در این دنیا، هرگاه که به موفقیت و شکوفایی دست یابی، باید به یاد داشته باشی که از نظر عمر و خوشبختی، مانند هندستان ارزشمند و باارزش باشی.
هوش مصنوعی: اگر در هند هزار قصر به زیبایی ایران بسازی، از نسلهای گذشته هزار پادشاه به قدرت و عظمت کسری خواهی داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو سیر گشت سر نرگس غنوده ز خواب
گل کبود فرو خفت زیر پرده آب
چو سرخ گل بسر اندر کشید سبز ردا
نمود باغ بدان شمعهای خویش اعجاب
ز لاله باغ پر از شمع بر فروخته بود
[...]
بفرخی و سعادت بخواه جام شراب
که باز باغ برید از پرند سبز ثیاب
ز رنگ میغ و ز برگ شکوفه پنداری
زمین حواصل پوشید و آسمان سنجاب
بشاخ سوسن نازک قریب شد قمری
[...]
شده است بلبل داود و شاخ گل محراب
فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟
یکی سرود سراینده از ستاک سمن
یکی زبور روایت کننده از محراب
نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه
[...]
گهی چو مرد پریسای گونه گونه صور
همی نماید زیر نگینه لبلاب
مرا ازین تن رنجور و دیده بی خواب
جهان چو پر غرابست و دل چو پر ذباب
ز بهر تیرگی شب مرا رفیق چراغ
ز بهر روشنی دل مرا ندیم کتاب
رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.