ای یل هامون نورد ای سرکش جیحون گذار
از تو جیحون گشت هامون روز جنگ و وقت کار
عزم تو در هر نخیزی آتشین راند سپاه
حزم تو در هر مقامی آهنین دارد حصار
مانده گرد از باره تو خاره را در سنگلاخ
گشته خون از خنجر تو آب در هر جویبار
تا تو نافذ حکم و مطلق دست گشتی در عمل
بیش یک ساعت ندیدند از برای کارزار
درعها ذل مضیق و خودها رنج غلاف
تیغ ها حبس نیام و مرکبان بند جدار
زآن نهنگ کوه شخص وز آن هژبر چرخ دور
زآن هیون ابر سر وز آن عقاب باد سار
کوه با مغز کفیده چرخ با روی سیه
ابر با پر شکسته باد با پای فگار
رودها کوبی به روز و بیشه ها مالی به شب
روزهای روشن دشمن کنی شبهای تار
کرده بدرود و فرامش رامش و عشرت تمام
نه هوای رود و ساز و نه نشاط می گسار
داستان رزم های تو کند باطل همی
در زمانه داستان رستم و اسفندیار
یک شب از دهگان به چالندر کشیدی لشکری
چون زمانه زورمند و چون قضا کینه گذار
در هوا بگداخت ابر از تاب تیغ تو چو موم
بر زمین بشکافت کوه از نعل رخش تو چو نار
کوهها در هم شکستند ابرها بر هم زدند
تازیان اندر عنان و بختیان اندر مهار
پویه کردند از ره باریک بر شمشیر تیز
غوطه خوردند از شب تاریک در دریای قار
ابرها بردی ز گرد اندر سر هر تند شخ
رودها راندی ز خون اندربن هر ژرف غار
کوفتی بر خطه ناکوفته هرگز بران
بادهای تیز قوت ابرهای تند بار
چون علم های گشاده بندهای سبز سوز
با سنان های کشنده شاخ های تیز خار
لشکر یأجوج رخنه ساخته بر کوهسار
راست چو سد سکندر حصن های استوار
شخص هاشان برده از خلقت نهاد نارون
مغزهاشان خورده از غفلت شراب کوکنار
آب خورده با هژبران بر سر هر آبگیر
خواب کرده با پلنگان بر سر هر کوهسار
صبحدم ناگه چو با تکبیر بگشادی عنان
خاست از هر سو خروش گیر گیر و داردار
شد حقیقتشان که اکنون هیچ کس را زان گروه
یک زمان زنهار ندهد خنجر زنهار خوار
بر فرار کوهها کردند یک لحظه درنگ
در مضیق غارها ماندند یک ساعت بشار
تو در آن بقعت پراکندی به یک نعره سپاه
تو از آن تربت برآوردی به یک حمله دمار
چاشتگه ناگشته و نابسته زان بقعت نماند
یک سر پیکار جوی و یک تن زنار دار
مغزهاشان را نثاری دادی از برنده تیغ
خانه هاشان را بساطی کردی از سوزنده نار
سعد و نحس دوستان و دشمنان آمد پدید
چون ظفر کرد از مسیر باد پایان آن شمار
از برای آنکه در پیکارگه روی هوا
پر ستاره آسمان را کردی از دود و شرار
چون سمن زاری کند زین پس سباغ از استخوان
دشت هایی را که از خون کرده ای چون لاله زار
ره نوشتی فتح و نصرت یارمند و پیشرو
بازگشتی بخت و دولت بر یمین و بر یسار
آمد از دهگان سبک پایی که یکجا آمدند
از سوار و از پیاده فتنه جویی ده هزار
تو شبانگه بر گرفتی راه و اندر گرد تو
بسته جان ها و میانها بندگانت استوار
طبع از اندیشه به جوش و جان از آشفتن به رنج
تن ز علت نادرست و دل ز فکرت بی قرار
از میاه راوه بگذشتی به یک منزل چو باد
تا شده تر تنگ های مرکبان راهوار
رفته و جسته ز هول و سهم تیغ و تیر تو
در گشن تر بیشه شیر و تنگ تر سوراخ مار
ره بریدی و تو را توفیق یزدان راهبر
جنگ جستی و تو را اقبال سلطان دستیار
ناگه آمد بانگ کوس سابری از سیرا
راست گویی بود نالان بر تن او زارزار
تو ز غبن ننگ و حرص جنگ شوریدی چنانک
شیر نر شورد ز بانگ آهو اندر مرغزار
در میان گرد بانگ کوس بونصری بخاست
نصرتش لبیک ها کرد از جوانب هر چهار
چون پدید آمد مصاف دشمن پرخاشجوی
تو ز جا انگیختی نعره زنان با سی سوار
زیر ران آن بادپای رعد بانگ برق جه
در کف آن تارک شکاف عمر خوار جان شکار
بر لب دریای کینه آمد و بارید و خاست
خون چون آغشته روین کرد چون سوده شخار
نیز جان جان را بخست از هیبت تابنده تیغ
نیز کس کس را ندید از ظلمت تاری غبار
گشته مانده دستبرد پر دلان اندر نبرد
از دو جانب همچو دست نرد مانده در قمار
خاسته در کوشش از گرز گران زخم سبک
ساخته در حمله با تیغ تنگ تیر نزار
عمر و مرگ آمیخته در یکدگر چون روز و شب
ابر و گرد آمیخته در یکدگر چون پود و تار
تیغ بران مغزهای سرکشان را مشتری
تیر پران عمرهای گردنان را خواستار
آتش خنجر پس پشت آب راوه پیش روی
تو چه گویی مرگ دادی هیچ کس را زینهار
تیغ هندی چون ز خون های دلیران راند جوی
نیزه خطی ز سرهای سران آورده بار
گشته پران از کف او نیزه و زوبین و تیر
در هوا ده تیروار راست در ده تیروار
کشته بر کشته فکنده پشته بر پشته نمود
پنج فرسنگ کشیده طول و عرض رهگذار
تو سبک زان آذری کیشان ز بهر کرکسان
دعوتی بس با تکلف کردی ابراهیم وار
یک سوار رزم ساز از پیش تو بیرون نشد
اینت سعی چرخ و عون بخت و فضل کردگار
سایرا کان نصرت بونصر دید از آسمان
سطوتی دیگر نهیب و لشکری دیگر شعار
دشمنی مرگ تلخ اندر سرافکندش گریز
دوستی عمر شیرین در دلش خوش کرد عار
نه میسر گشتش از ادبار خودساز نبرد
نه مهیا گشتش از اقبال تو راه فرار
چون مخیر شد میان جستن و آویختن
کرد آب راوه را بر آتش تیغ اختیار
در عزیمت جنگ بودش چون بدید آن رستخیز
در هزیمت خویش را بر زد به آب از اضطرار
آب راوه گردنش بگرفت و چندانش بداشت
تا سبک مالک روانش را به دوزخ داد بار
جان او در انتظار زخم شمشیر تو بود
هر شب آن پتیاره اندر خواب دیدی چند مار
من چنین دانم که او این مرگ را فوزی شمرد
زانکه برهانید او را از عذاب انتظار
زین پس آب راوه را چون خدمتی زاینسان بکرد
از سپاه خود شمر وز بندگان خود شمار
تیر مه میدان رزم و موسم پیکار تو
آمد و آورد فتح سایری پیشت نثار
در نهان عصیان همی ورزند رایان سله
ورچه از بیم تو طاعت می نمایند آشکار
این زمستان گر چنین ده فتح خواهی کرده گیر
من بهر ده ضامنم لشکر سوی چالندر آر
کمترین بنده ت منم و اندک ترین عدت مراست
تو بر این عدت مرا بر دیده ایشان گمار
من به توفیق خدا و قوت اقبال تو
نیست گردانم رسوم بت پرستی زین دیار
تا در قلعه من از کشته بپوشانم زمین
تا لب راوه من از برده بپیوندم قطار
وین هنر مشمر بدیع از من که قابل طبع من
هر هنر کو دارد از طبع تو دارد مستعار
ای ز مردان جهان اندر کفایت برده دست
دستبردت شد جهان را صورتی از اعتبار
شاد باش و دیر زی کامروز بزم و رزم را
آفتابی با فروغی آسمان با مدار
رستم ناورد گردی حیدر پیکار ویل
از تو تازه نام رخش و تازه ذکر ذوالفقار
ملک و دین را نصرتی کردی که از هندوستان
این حکایت ماند خواهد تا قیامت یادگار
شغل را چون تو کمر بندی نیابد پادشاه
چاره را چون تو خداوند نیارد روزگار
نام جویی دولت آموزد همی بی شک ترا
نام جویی را چو دولت نیست هیچ آموزگار
بخت تو پیروز باشد بر همه نهمت که او
لشکری دارد قوی از حسن رای شهریار
تا تو را نزدیک او در کار کرد این چاشنی است
گوهر اقبال تو هرگز نگرداند عیار
ای فروزان رای و معطی دست ساکن طبع تو
آفتاب عقل و بحر رادی و کوه وقار
بوم هندوستان بهشتی شد ز فر و جاه تو
بد دلی و نیستی نابود گشت از بیخ و بار
آن ظفر یابی تو در میدان که اهل کفر و شرک
شد ز پیکار تو ناقص دوده و ابتر تبار
وان شجاعی روز کوشش را که همچون روز حشر
زلزله از هیبت تو در جبال و در قفار
و آن جوادی صدر بخشش را که امید جهان
دارد از کف تو معشوق حصول اندر کنار
با گل بر و می جود تو جمع سایلان
ایمنند از زخم خار و بیغم از رنج خمار
ناتوانان گشته از اقبال تو رستم توان
بی یساران گشته از احسان تو قارون یسار
از پی انگشت و کفت آفرید ایزد مگر
خامه گوهر نشان و خنجر گوهر نگار
تا همی پیر و جوان گردد جهان از دور چرخ
پیری او در خزان باشد جوانی در بهار
از جوانی تا به پیری در صلاح ملک و دین
رای پیرت باد با بخت جوانت سازگار
همچنین بادی ز دانش در هنرها چیره دست
همچنین بادی به دولت بر ظفرها کامگار
همچنین از شاخ های بخت بار فتح چین
همچنین در باغ های طبع تخم مدح کار
هم به صدرت قصه های زایران را التجا
هم ز نامت مدح های مادحان را افتخار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعر بلندی درباره قهرمانیها و شجاعتهای یک جنگاور با نام «هامون نورد» است که در جنگ و نبردهایی بزرگ شرکت کرده است. او به عنوان رهبری قوی و بیباک وصف شده که روحیهٔ جنگجویان را بالا میبرد و باعث پیروزی لشکر خود میشود. در شعر به تأثیرات او بر روی محیط زیست و دشمنانش، مانند تخریب کوهها و فروپاشی ابرها در اثر تیغهایش، اشاره میشود. همچنین، استقامت و قاطعیت او در برابر دشواریها و غلبه بر بحرانها مورد ستایش قرار میگیرد. شاعر در پایان به اهمیت وی از نظر دین و ملک و نقش کلیدیاش در تاریخ اشاره میکند و پیروزیهای او را جاودانه میداند.
هوش مصنوعی: ای جوان قهرمان و شجاع، که مانند سیل و طوفان حرکت میکنی، از توّل جیحون، هامون (پیمان جنگ) به وجود آمد و روز مبارزه و کار در پیش است.
هوش مصنوعی: همت و ارادهی تو در هر قدم، نیرویی آتشین دارد و تواناییهای تو در هر موقعیتی، بهسان حفاظی آهنین است.
هوش مصنوعی: از اثرات و تلفات ناشی از وجود تو، در جادههای صعبالعبور، آسیب و زخمهایی به وجود آمده است. خون از ضربههای تو به زمین ریخته و در هر جویباری آب جاری شده است.
هوش مصنوعی: وقتی تو قدرت تصمیمگیری و کنترل کامل را در عمل پیدا کردی، به مدت بیش از یک ساعت کسی را در میدان نبرد ندیدند.
هوش مصنوعی: در این دنیا، انسانها در محدودیتها و مشکلاتی همچون تنگناهای زندگی قرار دارند. روح آنها به مانند تیغهایی است که در غلاف حبس شدهاند، و مشکلات زندگی مانند دیوارهایی هستند که راه آزادی و پرواز را سد کردهاند.
هوش مصنوعی: از آن نهنگی که در کوهستان قرار دارد و از آن درندهای که در دوردست به پرواز در میآید، و از آن حیوانی که در ابرها میتازد و از آن عقابی که چون باد در آسمان پرواز میکند، به یاد میآورم.
هوش مصنوعی: کوه به شکل گودالی درآمده و باران سیاه از ابرها میبارد. باد با شدت در حال وزیدن است و زمین به شدت زخمی و آسیبدیده به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در روزها به فعالیت و تلاش مشغول هستی و در شبها به استراحت و آرامش میپردازی، تا بتوانی در زمانهای روشن و خوب بر دشمنان خود غلبه کنی و در شبهای تار زندگی را بهتر مدیریت کنی.
هوش مصنوعی: او به زندگی شاد و دلانگیز خود خداحافظی کرده و دیگر حوصلهی شادی، موسیقی و لذت را ندارد. دیگر نه هوای خوش آب و هوا را دارد و نه علاقهای به نوشیدن و شادمانی.
هوش مصنوعی: داستان نبردهای تو در زمانهای که در آن زندگی میکنیم، مثل داستانهای قدیمی رستم و اسفندیار به یادها میماند و در تاریخ ثبت خواهد شد.
هوش مصنوعی: یک شب، از دهستان به چالندر، سپاهی قوی و نیرومند به راه انداختی، همچون سرنوشت که قدرتی بینظیر دارد و همچون تقدیر که دشمنی و کینه در دلش نهفته است.
هوش مصنوعی: ابر در آسمان به خاطر درخشش تیغ تو ذوب میشود، مانند موم، و کوه از اثر نعل اسب تو میشکند، مانند آتش.
هوش مصنوعی: کوهها به هم پیوستند و ابرها با هم برخورد کردند، در حالی که سواران تازی بر اسبهایشان کنترل داشتند و بختیها نیز مهار خود را در دست داشتند.
هوش مصنوعی: در راهی باریک و خطرناک حرکت کردند و بر روی شمشیری تیز با مهارت غوطهور شدند، در حالی که از شب تاریک به عمق دریای بزرگ و خطرناک وارد شدند.
هوش مصنوعی: ابرها را از روی سر هر تنداب برداشتید و رودها را از خون درون هر عمق غار به حرکت درآوردید.
هوش مصنوعی: بادهای تند و قوی نمیتوانند بر سرزمینی که دارای ویژگیهای خاصی است، تأثیر بگذارند. به عبارتی، در چنین مکانهایی، نیروهای طبیعی نمیتوانند به راحتی اثر خود را بگذارند.
هوش مصنوعی: وقتی دانشهایی که به رنگ سبز هستند، مانند بندهایی گشوده و کشیده میشوند، با تیرکهایی خطرناک و شاخههای تیز و خاردار مواجه میگردند.
هوش مصنوعی: لشکر یأجوج به دیوارهای محکم سکندر نفوذ کرده و مانند دژهای مستحکم بر قلههای کوه قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: انسانهایی که به خاطر طرز فکر و نادانی خود، از حقیقت دور شدهاند و در غفلت به سر میبرند، مانند درخت نارون هستند که جایگاهشان ناپایدار و بیثمر است. در واقع، غفلت آنها همچون نوشیدنی مخدری است که بر عقل و ذهنشان تأثیر منفی میگذارد.
هوش مصنوعی: آبی که در دلش خوراک جانوران است، در کنار هر نقطه آب جمع شده، و در بالای هر کوه، آرامش را با پلنگها تقسیم کرده است.
هوش مصنوعی: در صبح زود، ناگهان با صدای تکبیر، تمام اطراف به حالت هیجان و شوروغوغا درآمد. این صداها از همه سو به گوش میرسید و فضا را پر کرده بود.
هوش مصنوعی: حقیقت این است که اکنون هیچکس از آن گروه دیگر نمیتواند خیانتها و لطمههای خود را پنهان کند و در برابر دیگران از خود دفاع کند.
هوش مصنوعی: کوهها برای یک لحظه توقف کردند و در تنگناهای غارها به مدت یک ساعت ماندند.
هوش مصنوعی: تو در آن مکان مقدس با یک نعره، سپاه خود را به حرکت درآوردی و با یک حمله، دشمن را به شدت شکست دادی.
هوش مصنوعی: در اوج روز، در آن مکان هیچ کس برای جنگیدن و مبارزه باقی نمانده و هیچ زنی نیز در آنجا نیست که زنجیری به دست داشته باشد.
هوش مصنوعی: تو به مغزهایشان اندیشهای تازه بخشیدی و زندگیشان را به دلیلی پر از درد و رنج تبدیل کردی.
هوش مصنوعی: دوستان و دشمنان با خوشحالی و بدبختی نمایان شدند، زمانی که از طریق باد به پیروزی رسید.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در میدان جنگ، با تماشای آسمان پرستاره، فضای بالا را از دود و آتش پر کردی.
هوش مصنوعی: وقتی که همیشه عطر و بوی گلهای سمن را استشمام کنی، دیگر دشتهایی که با خون به دست آمدهاند، مانند گلزارهایی پر از لاله به نظر خواهند رسید.
هوش مصنوعی: در این شعر اشاره به آغاز یک پیروزی و دستیابی به موفقیت دارد. نوید فتح و نصرت از جانب یاری در پیش است و در این مسیر، بخت و خوشی به سمت راست و چپ حاکم خواهد بود.
هوش مصنوعی: یک کشاورز از دیار خود به شهر آمده است. او در این مسیر، شاهد تجمعی از سوارهها و پیادهها بوده که همه به دنبال ایجاد تفرقه و مشکلات هستند.
هوش مصنوعی: در شب، تو مسیر را در دست گرفتهای و جانها و دلهای بندگانت به دور تو جمع شده و محکم به یکدیگر پیوستهاند.
هوش مصنوعی: روح و ذهن من به خاطر افکار و نگرانیهای بیدلیل در ناراحتی و ناآرامی به سر میبرند.
هوش مصنوعی: تو از رودخانهای گذشتی که همچون باد سریع و بیوقفه بودی. حالا در یک مکان به آرامش رسیدهای و تنگیهای مسیر را به راحتی پشت سر گذاشتی.
هوش مصنوعی: شخص از ترس و وحشت تیغ و تیر تو به سرعت فرار کرده و در نتیجه به جنگلهای بکر و انبوهی که پر از شیرهاست رفته و یا در جای تنگی که مارها نهفتهاند، پنهان شده است.
هوش مصنوعی: تو راهی طولانی را پیمودهای و با کمک خدایی که تو را هدایت کرده، در میدان جنگ جستجو کردهای و بخت و اقبال سلطانی در کنار توست.
هوش مصنوعی: ناگهان صدای زیبا و دلنشینی از دور شنیده میشود، گویی کسی با ناراحتی و اندوه از درون خود ناله میزند و حالتی زار و پریشان دارد.
هوش مصنوعی: تو از حسادت و حرص به جنگ برخاستی، همانطور که یک شیر نر به صدا و فریاد آهو در دشت برمیخیزد.
هوش مصنوعی: در میان گرد و غبار و صدای طبل، نغمهای دلنشین به گوش رسید و یاریطلبیاش با صداهایی از هر چهار سمت پاسخ داده شد.
هوش مصنوعی: زمانی که دشمن پرخاشجو ظاهر شد، تو از جا برخواستي و با سی سوار نعرهزنان به مقابله او رفتی.
هوش مصنوعی: زیر پاهای تندباد و صاعقه، صدایی میپیچد که گویی در دست آن، زندگی و جوانی را به شکار میبرد.
هوش مصنوعی: در نزدیکی دریا، احساس خشم و کینهای شکل گرفت و به تدریج این احساس به صورت خون در آمد که بر روی زمین نشسته و مانند عرقی بر تن پاشیده شد.
هوش مصنوعی: همچنین جان جان را به خاطر ترس از درخشش تیز تیغ از دست میدهد و هیچ کس را در سایه تاریکی غبار نمیبیند.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری از نبرد و کشمکش بین دو طرف اشاره شده که مانند دستانی هستند که در بازی نرد گیر افتادهاند. در واقع، قدرت و تلاشهای افراد دلیر در این مبارزه به نوعی متوقف شده و هر دو طرف در وضعیت بلاتکلیفی قرار گرفتهاند. این وضعیت به قمار و بازی نرد تشبیه شده که در آن فرصتها به حالت تعلیق درآمده و نتیجه مشخص نیست.
هوش مصنوعی: او با ارادهای قوی و در تلاش، از ضربات سنگین و خونسردی در میادین جنگ، زخمهای کمتری میخورد، همانطور که در حملهها با شمشیر هم با دقت و احتیاط عمل میکند.
هوش مصنوعی: عمر و مرگ به طور ناگسستنی با یکدیگر در هم تنیدهاند، مانند اینکه روز و شب یا ابر و غبار با هم ترکیب شدهاند، همچنان که نخ و تار به هم مرتبط هستند.
هوش مصنوعی: تیغ تند و برنده به دنبال افراد سرکش و نافرمان است و تیر زندگی به سوی گردنهایی که بیتاب و ناآرام هستند، هدفگیری میکند.
هوش مصنوعی: آتش خنجر پشت سر و آب راهی برای ادامه... در مقابل تو، چه بگویم؟ تو مرگ را بر کسی ندادی، پس مراقب باش!
هوش مصنوعی: تیغ هندی وقتی که از خون دلیران جاری میشود، مانند جوی آبی است که خطی از سرهای بزرگ سران را به همراه میآورد.
هوش مصنوعی: نیزه و زوبین و تیر از دستان او پرواز کرده و به حالت مستقیم در هوا قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف صحنهای میپردازد که در آن تعداد زیادی کشته شده روی هم انباشته شدهاند و مسیر حرکت به طرز قابل توجهی طولانی و گسترده است. به عبارت دیگر، شاعر تصویر مضطربی از یک میدان جنگ را به نمایش میگذارد که در آن آثار و عواقب ناگوار نبرد نمایان است.
هوش مصنوعی: تو به سبک آذریها و کیشانیها، برای دعوت از کرکسها، به زحمت و با تکلف بسیار، مانند ابراهیم عمل کردهای.
هوش مصنوعی: هیچ سوار جنگآوری از پیش تو خارج نشد، با این همه تلاش، چرخ زمان و مساعدت بخت و فضل خداوند بود.
هوش مصنوعی: اینگونه که در اینجا بیان شده، در زمانی دیگر، وقتی پیروزی و نصرت الهی به شکل دیگری از آسمان ظهور میکند، قدرتی تازه و سپاهی دیگر با نماد و پرچم جدیدی پدیدار میشود.
هوش مصنوعی: مرگ به عنوان دشمنی تلخ، باعث میشود که انسان از آن فرار کند، در حالی که دوستی با زندگی شیرین، در دل او احساس خوشحالی به وجود میآورد و این احساس را ننگ نمیداند.
هوش مصنوعی: او نه توانست از بداقبالی خود جان سالم به در ببرد و نه از خوششانسی تو فرصتی برای فرار پیدا کرد.
هوش مصنوعی: وقتی در موقعیت انتخاب میان دو گزینه قرار گرفت، تصمیم گرفت که آب را بر آتش بریزد و راه خود را انتخاب کند.
هوش مصنوعی: در وقت ترک میدان جنگ، وقتی او آن شور و هیجان را دید و از شکست خود آگاه شد، از روی ناچار به آب رفت.
هوش مصنوعی: آب گردن خود را گرفت و آن را به شدت نگه داشت تا در نهایت روح مالک را به دوزخ فرستاد.
هوش مصنوعی: جان او هر شب به انتظار ضربه شمشیر تو بود و آن دغلباز در خواب چندین مار را دید.
هوش مصنوعی: من معتقدم که او این مرگ را به عنوان پیروزی تلقی کرد، چرا که این امر او را از عذاب و سختی ناشی از انتظار نجات داد.
هوش مصنوعی: از این به بعد، آب را در راهی که انسانها برای خدمت ایجاد کردهاند، مانند سپاهی از شمر و همراهانش درنظر بگیرید.
هوش مصنوعی: زمان نبرد و جنگ فرا رسیده است و تیر مه (موفقیت یا پیروزی) به میدان آمده تا به تو کمک کند و فتحهای دیگران را پیش پای تو بیفکند.
هوش مصنوعی: افراد در خفا به نافرمانی مشغول هستند، اما از ترس تو در ظاهر به اطاعت و رفتار درست میپردازند.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی بر این زمستان پیروز شوی، به من اعتماد کن و من تضمین میکنم که سپاه را به سوی چالندر حرکت دهم.
هوش مصنوعی: من کوچکترین بنده تو هستم و کمترین و تعداد اندکی که مربوط به من است. تو بر این کمّیت من را در نظر بینندگان نشان بده.
هوش مصنوعی: من با کمک خدا و با قوت انگیزه تو، نمیتوانم عادات بتپرستی را از این سرزمین دور کنم.
هوش مصنوعی: به منظور پوشاندن زمین با کشتهها در قلعهام و پیوستن به صفی از بردهها در کنار لب راهم، تلاش میکنم.
هوش مصنوعی: این هنر را خاص و منحصر به فرد از من ندان، زیرا هر هنری که به طبع من میرسد، در واقع از طبع تو وام گرفته شده است.
هوش مصنوعی: ای کسی که در میان مردان به مهارت و توانایی شناخته شدهای، از دستت برکت و فراوانی به جهان رسیده است و این دنیا به خاطر تو اعتبار و شکوهی پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: بپیچید به شادی و زندگی کن، امروز را در جشن و نبرد سپری کن. مانند آفتابی درخشان و روشنایی که در آسمان میتابد.
هوش مصنوعی: رستم همچون حیدر (علی) در میدان جنگ قهرمان است، و نام اسب او رخش و یاد شمشیر او ذوالفقار همواره تازه و زنده است.
هوش مصنوعی: تو برای پادشاهی و دین کمکی بزرگ کردی که این داستان از هندوستان باقی مانده و تا قیامت یادگار خواهد ماند.
هوش مصنوعی: شغل و کار را مانند تو کسی نمیتواند به خوبی انجام دهد، و مشکلات زندگی نیز با تجربه و تدبیر تو حل نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال نام و شهرت هستی، باید بدانی که دولت و موفقیت به انسان آموزش میدهد. اما اگر خودت در جستجوی نام و آوازه نباشی، هیچ آموزشی نمیتواند به تو کمک کند.
هوش مصنوعی: اوقات خوش و موفقیت تو بر تمام تلاشهایت غلبه خواهد کرد، زیرا تو حمایت و نیروهایی قوی از جانب یک فرمانروای خوب و کاردان داری.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو در کار او نزدیک باشی، این امر نشانه و بهانهای است برای خوششانسی تو، اما هرگز تغییر نمیکند که چقدر استعداد و ارزش داری.
هوش مصنوعی: ای کسی که اندیشهات درخشان و روشنگر است و با دست ثابت و متین خود، گنجینههای فکر و خِرَد را به دیگران اهدا میکنی. تو همچون آفتاب عقل و دامنهای از دریاهای حکمت و کوهی از وقار و ثبات هستی.
هوش مصنوعی: هندوستان به خاطر زیبایی و مقام تو بهشتی شده است، و بدی و ناپایداری از ریشه و بنیادش نابود گشته است.
هوش مصنوعی: اینکه تو در میدان جنگ پیروز شدی و دشمنان کافر و مشرک را به شکست واداشتی، نشاندهندهی این است که نسل و تبار آنها ناتمام و ناقص خواهد بود.
هوش مصنوعی: شجاعت تو در روز تلاش و کوشش مانند روز رستاخیز است که از شدت تأثیر تو کوهها و دشتها به لرزه درمیآیند.
هوش مصنوعی: او کسی است که بخشش و بخشندگیاش بسیار بالا و بینظیر است و همه مردم امید دارند که از او محبت و عشق دریافت کنند. هر کس که به او نزدیک میشود، به آرامش و عشق میرسد.
هوش مصنوعی: در این دنیا، کسانی که به لطف و زیبایی زندگی میکنند، از خطرها و مشکلات در اماناند و هیچ نگرانی از درد و رنج ندارند.
هوش مصنوعی: بینوایان به برکت وجود تو به رستم قوی تبدیل شدهاند و آن کس که ثروت زیادی دارد، به لطف تو مانند قارون شده است.
هوش مصنوعی: خداوند از ابتدا برای آفریدن انسان و به ویژه انگشتان و کفها، تلاش کرده است؛ اما اینجا به زیبایی قلم و هنر خنجر نیز اشاره شده که نشاندهندهٔ ارزش و زیباییهای خاصی هستند.
هوش مصنوعی: زمان در حال گذر است و همه، اعم از پیر و جوان، تحت تأثیر آن قرار میگیرند. زمانی که درختان در پاییز بارور میشوند، میتوان به جوانی و تازگی زندگی در بهار نیز اشاره کرد.
هوش مصنوعی: از جوانی تا پیری، همواره در راه اصلاح کشور و دین تلاش کن و از راهنمایی پیران بهره بگیر، به شرطی که خوشبختی جوانیات با آن همخوانی داشته باشد.
هوش مصنوعی: همانطور که انسانی با دانش و مهارت در هنرها برتری دارد، همچنین فردی که در موقعیتهای موفقیت و دستیابی به قدرت است نیز پیروز و موفق خواهد بود.
هوش مصنوعی: درخت بخت با شاخ و برگ خود به پیروزی در سرزمین چین اشاره میکند و همچنین در باغهای وجود انسان، بذر ستایش و مدح را میکارد.
هوش مصنوعی: هم در صحبت کردن از زایران به داستانهایت اشاره میشود و هم در مدح تو، سخنان مداحان به یاد میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نافه دارد زیر اندر گشاده بی شمار
لاله دارد زیر نافه در شکسته صد هزار
خانمان از رنگ و بوی او همیشه چون بهشت
روزگار از تار و پود او شکفته چون بهار
چشم زی رویش نگه کرد اندرو لاله شکفت
[...]
هر سپاهی را که چون محمود باشد شهریار
یمن باشد بر یمین ویسر باشد بریسار
تیغشان باشد چو آتش روز و شب بد خواه سوز
اسبشان باشد چوکشتی سال و مه دریا گذار
از عجایب خیمه شان با شد چو دریا وقت موج
[...]
ای خداوندان مال العتبار الاعتبار
ای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
پیش ازاین کاین جان عذرآورفروماند ز نطق
پیش از آن کین چشم عبرت بین فرو ماند زکار
توبه پیش آرید و نادم از گُنه کاری خویش
[...]
بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ و بار
افسر زرین بر آرد ابر مروارید بار
گاه مینا زینت آرد زو نگار بوستان
گاه مرجان زیور آرد زو عروس مرغزار
غنچه سازد باغ را پر گلبن از مینا و زر
[...]
ابر آذاری برآمد از کران کوهسار
باد فروردین بجنبید از میان مرغزار
این یکی گل برد سوی کوهسار از مرغزار
وان گلاب آورد سوی مرغزار از کوهسار
خاک پنداری به ماه و مشتری آبستنست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.