به عزم مالوه بس راه پیمود
که آن جا ی عبادت گاه او بود
همی رفتند تا در نیمۀ راه
بیابانی عجب دیدند ناگاه
مهیب و وحشت افزای و دژم روی
هوایش فتنه انگیز و بلاجوی
ز انبوهی درختان آنچنان بود
که راه وهم می کردند مسدود
چنان پیچانی شاخ درختان
که زندان خانۀ باد سلیمان
ز بسو امتر پرسید آن زمان رام
که ای زاهد بگو این دشت را نام
درختانش چرا گشتند انبوه
تبر زن نامده مانا درین کوه
جوابش داد کای خورشید تابان
سداسرم است نام این بیابان
نیامد کس ز بیم دیو اینجا
درختانش از آن ماندند بر پا
که جای مادر ماریچ دیو است
جهان از جور ریوش در غریو است
کنون در خواب هست آن تیره فرجام
که در دیوانست او را تارکا نام
چو گفتم با تو از سر ماجرا را
بباید کشتن اکنون تارکا را
مکن در دل که زن را کس کشدچون
که بر فتوای من می ریزی این خون
برو در قتل این زن هر چه باشد
بباید کشت موذی هرکه باشد
شنید این ماجرا و رام برجست
به قتل تارکا از جان کمر بست
کمان زه کرد وانگه چاشنی کرد
برآمد از بیایان ناگهان گرد
به جنگ رام آمد دیو خونخوار
ز آوازه کمانش گشته بیدار
به تارک ناوکی زد تارکا را
دوان از پا در افکند آن بلا را
ملک بر چرخ کرده آفرینش
فلک ز انصاف بوسیده زمینش
چو زاهد آنچنان تیر افکنی دید
ز رام شیر دل شیر افکنی دید
به آب گنگ پیشانیش تر کرد
سبک مرغی دعا را تیز پر کرد
که در دستم همین نقد دعایست
به صد جان نقد ما بر تو فدایست
سلاح جنگ دیوان آشکارا
بگیر از ما که برما داد ما را
سلاح اندر به معنی خنجر برق
که بشکافد به زخمی کوه را فرق
خدنگ آتشین و ناوک باد
به رام آموخت هر یک بهر او داد
که چون در جنگ افتد مر ترا کار
طلب فرما ز جنّان سلح دار
خیال هرکه اندر خاطر آید
به دل نگذشته پیشت حاضر آید
روان گشتند پس سوی وطن گاه
که چشم راهدان بودست در راه
چو پیر خویش را با رام دیدند
پی پابوس او از سر دویدند
که ما در انتظار رام بودیم
درین اندیشه صبح و شام بودیم
که هفده جگ ما از شر دیوان
همه در ناتمامی گشت ویران
کنون این جگ ما در خدمت رام
ز سعی او مگر آید به اتمام
چو رام این نکته کرد از زاهدان گوش
ز نام دیو خون زد در دلش جوش
تسلّی داد، گفت آن زاهدان را
به من گویید این راز نهان را
که این دیوان بد کردار پرفن
همی آیند بر وقت معین
و یا تعیین وقت خود ندارند
یکایک بر خرابی دل گمارند
بدو گفتند کاین دیوان گمراه
نمی آیند جز در نیمۀ ماه
چو یکشب ماند اندر روز میعاد
به بند و دفع دیوان رام آزاد
پی تدبیر بربسته میان تنگ
مسلح ایستاد، آمادهٔ جنگ
همه شب پاس جگ زاهدان داشت
به طاعت شاه خود را پاسبان داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: مالوه را به قصد عبادتگاهش ترک کرد و در نیمه راه به بیابانی عجیبی رسید که درختانش به قدری انبوه بودند که گویی راه را مسدود کرده بودند. او از زاهد پرسید که نام این بیابان چیست و زاهد به او گفت که اینجا "سداسرم" نام دارد و به دلیل وجود دیوها، هیچکس جرات نزدیک شدن به آن را ندارد.
رام متوجه شد که دیو تارکا در اینجا زندگی میکند و باید او را از بین ببرد. زاهد به او توصیه میکند که تارکا را بکشد و رام، با ارادهای جدی، آماده نبرد میشود. او با کمان خود تارکا را هدف قرار میدهد و پس از نبردی سخت، آن دیو را شکست میدهد.
پس از پیروزی بر تارکا، رام به زاهدان خبر میدهد که دیوان همیشه در نیمه ماه به سراغشان میآیند و برای آمادهباش در برابر آنها، شب را پاس نگه میدارد. زاهدان و رام در کنار هم قرار میگیرند تا از دیوان محافظت کنند و بهدنبال پیروزی و پایان نبردهای خود باشند.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به مالوه، راه طولانی را پیمود زیرا آن جا مکان عبادت او بود.
هوش مصنوعی: آنها در حال حرکت بودند که ناگهان در میانه مسیر به یک بیابان عجیب و غریب برخورد کردند.
هوش مصنوعی: آسمان به شدت ترسناک و دلگیر است و چهرهاش هیبت و وحشتی ایجاد میکند. هوای او پر از آشوب و مصیبت است.
هوش مصنوعی: از خشکی و فراوانی درختان، به طوری بود که مسیر خیال و تصور را بسته بودند.
هوش مصنوعی: شاخ و برگ درختان آنقدر به هم پیچیده و درهم تنیده است که گویی باد سلیمان در اینجا گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: در آن زمان، به خاطر سؤالهای زیاد، رام از زاهد خواست که اسم این دشت را بگوید.
هوش مصنوعی: درختان این کوه چرا چنین انبوه و سرسبز شدهاند؟ زیرا هنوز هیچ تبر و ابزاری برای بریدن آنها به اینجا نیامده است.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که ای خورشید درخشان، نام این بیابان "سداسر" است.
هوش مصنوعی: هیچکس از ترس دیو به اینجا نیامد و درختان اینجا به همین خاطر همچنان سرپا ماندهاند.
هوش مصنوعی: در این دنیا، جایی که مادر ماریچ دیو حضور دارد، به دلیل ظلم و ستمی که او میکند، همه جا آزار و فریاد بپا است.
هوش مصنوعی: اکنون آن کس که سرنوشتی نامناسب دارد، در خواب به سر میبرد و او را در دیوانهها به نام تارکا میشناسند.
هوش مصنوعی: وقتی که با تو دربارهٔ ماجرای گذشته صحبت کردم، فهمیدم که باید از شر تاریکی و مشکلات فعلی خلاص شویم.
هوش مصنوعی: به دل خود ناراحتی نیاور که کسی به خاطر زن نمیمیرد، چون تو با افکار خود این خون را بر سر خود میریزی.
هوش مصنوعی: هرچه لازم است برای از بین بردن این زن انجام بده، چون باید هر مفسد و مضر را نابود کرد، بدون توجه به اینکه او کیست.
هوش مصنوعی: او از این ماجرا باخبر شد و آمادگی خود را برای مقابله با تارکها اعلام کرد و برای جنگیدن آماده شد.
هوش مصنوعی: کمان را آماده کرده و سپس تیر را در آن قرار داد. ناگهان از دشت ظاهر شد و به سرعت به جلو آمد.
هوش مصنوعی: دیو خطرناک به میدان جنگ آمد و از صدای تیر کمانش بیدار و آماده شد.
هوش مصنوعی: در این بیت، توصیف یک نبرد یا برخورد است. گویی که شخصی با یک ضربه قوی و مهلک، دشمنان را از پا درمیآورد و بر آنها غلبه میکند. این توصیف نشاندهنده قدرت و توانایی فوقالعاده آن فرد در مواجهه با خطرات و چالشهاست.
هوش مصنوعی: خداوند آسمان را با دقت و عدالت خلق کرده و زمین را هم به خاطر این انصاف مورد لطف و محبت قرار داده است.
هوش مصنوعی: وقتی زاهد با دیده خود شجاعت و دلیر بودن شیر را مشاهده کرد، متوجه شد که میتواند مثل آن شیر با قدرت و قاطعیت عمل کند.
هوش مصنوعی: به آب کثیف، پیشانیاش را خیس کرد و سپس با سرعت دعا را مثل پر مرغی آماده کرد.
هوش مصنوعی: در دستان من دعایی واقعی وجود دارد که ارزش آن به اندازه صد جان میباشد و تمام وجود ما به خاطر تو فدای این دعاست.
هوش مصنوعی: به ما اجازه بده که سلاح جنگ را از شما بگیریم، چون ما به شما اختیار و قدرت دادهایم.
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی از سلاح اشاره دارد که مانند یک خنجر تیز و برّنده عمل میکند و میتواند با ضربهای قوی، سختترین موانع را بشکافد و شکاف عمیقی ایجاد کند.
هوش مصنوعی: تبر آتشین و تیر باد به هر یک یاد دادند که چگونه به خدمت او درآیند.
هوش مصنوعی: اگر در میدان جنگ به مشکل برخوردی، از شجاعت و نیرویی که در دل داری، یاری بگیر.
هوش مصنوعی: هر کسی که در ذهن و خاطر تو بیاید، در دل تو نگذشته و همیشه در دسترس است.
هوش مصنوعی: آنگاه که چشمی آگاه در مسیر مینگرد، روانها به سمت وطن روانه شدند.
هوش مصنوعی: وقتی مردم پیرمردشان را در حال سوار شدن بر اسب دیدند، برای ابراز احترام و خدمت به او به سرعت به طرفش دویدند.
هوش مصنوعی: ما در انتظار آرامش بودیم و در این فکر، روز و شب را سپری میکردیم.
هوش مصنوعی: هفده جگ ما، به دلیل وجود دیوان، در حالت ناتمامی و خرابی قرار گرفت.
هوش مصنوعی: حالا ما در تلاشیم که این کار را با کمک رام به پایان برسانیم، شاید با کوشش او به نتیجه برسد.
هوش مصنوعی: وقتی این نکته را رام کرد، از زاهدان شنید که با یاد نام دیو، خون در دلش به جوش آمد.
هوش مصنوعی: به آن زاهدان تسلی خاطری داد و گفت: این راز ناپیدا را برای من بگویید.
هوش مصنوعی: این دیوان که دارای رفتار ناپسند و به ظاهر هنرمند هستند، در زمان معین به حضور میرسند.
هوش مصنوعی: برخی افراد نمیتوانند زمان مشخصی برای خود داشته باشند و به طور پیوسته بر دلهای خراب و ناامید تکیه میکنند.
هوش مصنوعی: به او گفتند که این دیوانگی که در اوست، نمیآید جز در نیمههای ماه.
هوش مصنوعی: وقتی یک شب در روز موعود باقی ماند، دیوان را به بند کشیدند و آنها را رها کردند.
هوش مصنوعی: فردی با تدبیر و دوراندیشی در میان شرایط سخت و دشوار ایستاده و برای مقابله با چالشها آماده است.
هوش مصنوعی: در تمام طول شب، زاهدان به پرستش و عبادت مشغول بودند و مانند نگهبانانی به خدمت و اطاعت از مراد خود قیام کرده بودند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.