گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
 
 
سنایی

گر با فلکم کنی برابر بیشم

عالم همه یک ذره نیرزد پیشم

هرگز نمرم ز مرگ از آن نندیشم

کز گوهر خود ملایکت را خویشم

مهستی گنجوی

در کوی خرابات یکی درویشم

ز آن خم زکوة می بیاور پیشم

صوفی بچه ام ولی نه کافرکیشم

مولای کسی نیم، غلام خویشم

میبدی

گه با کف پرسیمم و گه درویشم

گه با دل پر نشاط و گه دل ریشم‌

گه باز پس خلق و گهی در پیشم

من بوقلمون روزگار خویشم‌

باباافضل کاشانی

از هر چه در این ملک نی‌ام کم، بیشم

از حاشیه بیگانه و با شه خویشم

نه بیم شناسم، نه امید اندیشم

بی آنکه روم، ز هر رونده پیشم

مولانا

آمد بت خوش‌عربدهٔ مِی‌کیشم

بنشست چو یک تنگ شکر در پیشم

در بر بنهاد بربط و ابریشم

وین پرده همی زد که خوش و بی‌خویشم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه