لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
 
 
مهستی گنجوی

اشکم ز دو دیده متصل می‌آید

از بهر تو ای مهرگسل می‌آید

زنهار بدار حرمت اشک مرا

کین قافله از کعبهٔ دل می‌آید

عطار

روی تو که عقل ازو خجل میآید

ماهی است که بس مهر گسل میآید

دور از رویت چو شمع ازان میسوزم

کز شمعِ رخت سوز به دل میآید

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه