نشان و نام مرا روزگار کی داند
صفات و ذات مرا غیر یار کی داند
کسیکه هستی خود را بخود بپوشاند
دگر کسیش بجز از کردگار کی داند
مرا که گمشده ام در تو، کس کجا یابد
که غرق بحر ترا در کنار کی داند
مرا که نور نیم اهل نور کی داند
مرا که نار نیم اهل نار کی داند
چو من زهر دو جهان رَخت خویش برچیدم
بروز حشر از اهل شمار کی داند
مرا که نیست شدم در تو، هست نشناسد
مرا که مست توام، هشیار کی داند
به پیش آنکه یکی دید صد هزار بگو
ندیده غیر یکی صد هزار کی داند
کسی که اسیر دل و جان و عقل و نفس بود
مرا که رسته ام از هر چهار کی داند
ز مغربی خبری کز حصار کَون دهید
کسیکه هست اسیر حصار کی داند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: هر انسانی در طول زندگی خود ممکن است به دنبال شناخت خود و جایگاهش در جهان باشد. شاعر در این ابیات به حالتی اشاره دارد که در آن او احساس گمشدگی و ناشناخته بودن دارد. او میگوید که هیچکس جز خدا نتوانسته او را بشناسد و صفات و ویژگیهای او را درک کند. او از اینکه در عمیقترین احساسات و تجربیاتش هیچکس نمیتواند او را درک کند، ابراز ناامیدی میکند. همچنین، شاعر به تجلی وجود خود در عشق و پیوندش با معشوق اشاره میکند و میگوید که تنها عشق است که او را از دنیا رهانیده و به حقیقت وجودش نزدیک کرده است. در نهایت، او از جهان خارج به عنوان یک حصار یاد میکند و بر این باور است که افراد اسیر در قید و بندهای مادی نمیتوانند او را درک کنند.
هوش مصنوعی: زمانه هیچگاه نمیتواند به خوبی نشان و نام مرا بشناسد، و هیچکس جز محبوبم نمیتواند ویژگیها و ماهیت واقعی من را درک کند.
هوش مصنوعی: کسی که وجود خودش را پنهان میکند، هیچکس غیر از خدا نمیداند چه دارد.
هوش مصنوعی: من که در عشق تو مثل گمشدهای هستم، کسی نمیتواند مرا پیدا کند؛ زیرا هیچکس نمیداند که چگونه در دریاچهی وجود تو غرق شدهام و چه زمانی میتوانند مرا در کنار تو بیابند.
هوش مصنوعی: کسی که نور است، مرا نمیشناسد و کسی که از آتش است، هم مرا نمیشناسد.
هوش مصنوعی: وقتی که من از این دنیا و دنیای دیگر جدا شوم، در روز قیامت هیچکس نمیداند که چه کسانی در شمار اهل نجات خواهند بود.
هوش مصنوعی: من که در تو محو شدهام، کسی نمیتواند مرا بشناسد. فقط کسی که مست عشق تو باشد، میتواند حال من را درک کند، و آدمهای هشیار هرگز نمیتوانند این را بفهمند.
هوش مصنوعی: هر کس که به دیدن یک نفر میرود، نمیداند که غیر از آن یکی، صد هزار نفر دیگر وجود دارند که او آنها را ندیده است.
هوش مصنوعی: کسی که در بند دل و جان و عقل و نفس است، نمیتواند بفهمد که من از این چهار نفر آزاد شدهام.
هوش مصنوعی: از سرزمین مغرب خبری میرسد که از مرز وجود برآمده است. کسی که در حصار اسارت بهسر میبرد، چگونه میتواند از سرنوشت آن دیار آگاه باشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا که رستهام از گل بهار کی داند
مرا که جستهام از خار خار کی داند
کسی که دیده به اغیار بست و یار ندید
اگر نظاره کند روی یار کی داند
بشور زار جمادی که شد مجاور خس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.