گنجور

 
شمس مغربی

ما سالها مقیم در یار بوده ایم

اندر حریم محرم اسرار بوده ایم

با یار خوشخرامم و خندان بکام دل

بیزحمت و مشقت اغیار بوده ایم

اندر حرم مجاور و در کعبه معتکف

بی قطع راه و وادی خونخوار بوده ایم

پیش از ظهور این قفس تنگ کاینات

ما عندلیب گلشن اسرا بوده ایم

چنیدن هزار سال در اوج فضای قدس

بی پر و بال طایر و طیّار بوده ایم

والاتر از مظاهر اسماء ذات او

بالاتر از ظهور و ز اظهار بوده ایم

هم نقطه که اصل وجود است دایره

هم گرد نقطه دایر و دوّار بوده ایم

بی ما و بی شما کجا و کدام و کی

بی چند و چون و اندک و بسیار بوده ایم

با مغربی مغارب اسرار گشته ایم

بیمغربی مشارق انوار بوده ایم