حق دمید اندر تن آدم نفس
زین جهت آدم بحق شد هم نفس
از ملایک سر آدم را نهفت
کی زند حق پیش نامحرم نفس
حق از آن نفسی که در آدم دمید
زد ز جان عیسی مریم نفس
بنده شد عالم بیکدم بیدرنگ
صبح چون زد نیر اعظم نفس
باغ از باد صبا شد مشکبار
چون زد اندر زلف خم در خم نفس
گفت درجان دوش حی لایموت
هست از ما زنده خرم نفس
کوهیا تا چند از این قیل و مقال
پس مزن در پیش لا اعلم نفس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.