خسرو من! بگذر از بن گفتگوی
نیکی خویش و بد مردم مگوی
چشم تو از عیب تو دیدن تهی است
از دگری پرس که عیب تو چیست
چشم بخود باز مکن چون خسان
بین سوی خود لیک به چشم کسان
پیل طلب کرد، شه، پیل زور
کاورد آن بی نمکان را به شور
همچو کمان پر خم و تیر از میان
تیر ستاده است و کمانش روان
از رخ خود، پیش تو، خاقان چین
صورت چین کرده بروی زمین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.