بخش ۲۷ - خرامش کردن سرو لیلی، با سرو قدان همسایه، سوی بوستان، و شناختن آزادهای آن نو بران را، و زبان سوسنی کشیدن، و غزلی جگر دوز، از یک اندازهای مجنون، به آواز نرم روان کردن، و بر دل لیلی زدن، و کاری آمدن، و باز جست کردن لیلی طیرگی بلبل خار نشین خود را، و آزمودن آن راوی تعطش لیلی را، سوی خونابهٔ مجنون و مرگ مجنون، به قبلهٔ کرم کردن، و سوخته شدن لیلی، و به گرمی در خانه باز آمدن، و به تب اجل گرفتار شدن
گویندهٔ این حدیث زیبا
زین گونه نگاشت روی دیبا:
کان زهرهٔ شب نشین بیخواب
چون در غم دوست ماند بیتاب
چون غم زدگان به درد میبود
با ناله و آه سرد میبود
هر گریه که کرد موج خون ریخت
هر دم که زد آتشی برون ریخت
با سایه ، غم دراز میگفت
در پیش خیال راز میگفت
هر چوب ز حجرهای دردش
زر چوبه شده ز رنگ زردش
بی وسمه، کمان ابروانش
بی سرمه، دو نرگس روانش
خالی شده از جلا جمالش
معزول شده ز جلوه خالش
گشته خم طرهٔ چو شمشاد
از زخم زبان شانه آزاد
بی خویش ز گفت و گوی خویشان
وز طعنه چو زلف خود پریشان
غم، گر چه بگفت دردناکست
در سینه گره زنی هلاکست
دل دوختن غم ار چه خونست
لب دوختن آفت درونست
گردد چو تنور بسته سرگرم
پولاد درشت را کند نرم
دشنه، به جگر فرو توان خورد
سختست، فرود خوردن درد
مرده است که بی خروش باشد
نشتر خورد و خموش باشد
آن خم، که درون بود زلالش
بیرون گذرد نم از سفالش
آن کبک قفس چو آمدی تنگ
کردی به طواف وادی آهنگ
بر پشت جمازهٔ سبک خیز
از حجرهٔ غم برون شدی تیز
با چند پریوش بهشتی
راندی به سراب دشت کشتی
گفتی غمی از شکسته حالی
کردی به سخن درونه خالی
با سبزه ز دوست راز گفتی
با سرو غم دراز گفتی
شب چون سوی خانه باز گشتی
بازش غم دل دراز گشتی
چون شمع ز غم فسرده میبود
شب سوخته روز مرده میبود
روزی ز غم اندرون زبونی
تنگ آمد از انده درونی
از کنج سرای آتش اندود
سرگشته برون شتافت چون دود
خوبان که بدید هم نشینش
گشتند به همرهی قرینش
گه، بر رخ یاسمین خمیدند
گه، در ته شاخ گل چمیدند
هر سرخ گلی، شکوفه پرورد
لیلی، به میانه چون گل زرد
هر غنچه، گشاده لب به خنده
لیلی، چو بنفشه سر فگنده
هر لاله، به بوی، مشک گشته
لیلی، چو نهال خشک گشته
هر کبک، روان به ناز مایل
لیلی، چو تذرو نیمبسمل
لختی چو دران بساط گل روی
گشتند میان سبزه و جوی
از گرمی آفتاب سوزان
در سایه شدند نیم روزان
در انجمنی که رشک مه بود
یک سایه و آفتاب ده بود
شخصی ز موافقان مجنون
صافی گهری چو دُرّ مکنون
از سوز رفیق، سینه پر داغ
میگشت، به جلوه گاه آن باغ
بشناخت که آن بتان کدامند
هر یک به چه نسبت و چه نامند
در حلقهٔشان نمود میلی
شد در پی آزمون لیلی
کان باده که کرد قیس را مست
در لیلی، ازان سرایتی هست؟
در گلشن آن بهار خندان
برداشت نوای دردمندان
سوزان غزلی ز قیس دلکش
میگفت چو شعلههای آتش
زان زمزمهٔ جراحت انگیز
میزد به جگر زبانهٔ تیز
خوبان که نوای او شنیدند
در پردهٔ جامه جان دریدند
زان نغمه شدند دور از آرام
چون آهوی هند و اشتر شام
معشوقه چو نام یار بشنید
وان نالهٔ جان گذار بشنید
شوریده ز جای خویش برخاست
ستر ادبش، ز پیش برخاست
در پیش غزل سرای، شد زود،
رخساره به پشت پای او سوز
گفت از سر گریه کای نکو خوی
بیگانه نمای آشنا روی
دانم که بدین دم نژندی
داری اثری ز دردمندی
زین نو غزلی که کردی آغاز
نو گشت مرا غم کهن باز
زان غم زده کاین ترانه رانی،
ما را خبری ده، ار توانی
کز دست دل ستم رسیده،
چونست میان آب دیده؟
منزل به کدام غار دارد؟
بستر ز کدام خار دارد؟
با کیست زر و ز تیره رازش؟
چون میگذرد شب درازش؟
دارد به دگر خیال میلی،
یا هم به خیال روی لیلی؟
بشنید چو آن سخن خردمند
بگشاد به آزمون دمی چند
گفت: ای ز وفا سرشته جانت
قاصر ز حدیث دل زبانت
آن یار که بهر اوست این گفت
دل ز اندهٔ او بباید رفت
کز تو شده بود دور و مهجور
دور از تو ز خویش نیز شد دور
دل را به تو داده بود، آزاد
جان نیز به بیدلی ترا داد!
تا زیست، نظر به سوی تو داشت
چون مرد، هم آرزوی تو داشت
زان ره که گذشت، بی جمالت
همره نشدش، مگر خیالت
چون با تو نبود دوش با دوش
با خاک سیاه شد هم آغوش
آن را که برامد از غمت هوش
هان، تا نکنی ز دل فراموش!
لیلی چو شنید این سخن را
بر خاک فگند سرو بن را
میزد سر و دست و پای در خاک
چون مرغ بریده سر بتا پاک
خوبان دگر که حال دیدند
از هر طرفی فرا دویدند
شوریده ز جاش بر گرفتند
فریاد و نفیر در گرفتند
بی خویشتنش به خانه بردند
زان گونه، به مادرش سپردند
شد پیرزن جگر دریده
زان تیره نفس، نفس بریده
افتاد برو چو خس برآبی
یا بر سر آتشی کبابی
بتوان ز جگر برید پیوند
دیدن نتوان خراش فرزند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر زیبا از عشقی عمیق و رنج های ناشی از دوری معشوق سخن میگوید. گوینده احساس درد و حسرت را از زبان شخصیتی به نام مجنون بیان میکند که به شدت در غم لیلی میسوزد. او به توصیف غم و اندوهی میپردازد که در دل مجنون به وجود آمده و هر لحظه او را آزار میدهد. مجنون به یاد لیلی و زیباییهای او دچار عذاب میشود و این غم را در اشعارش، که زخمهای دلش را بازگو میکنند، منعکس میسازد.
شاعر به زوایای مختلف این عشق دردناک میپردازد و نشان میدهد که چگونه غم و اندوه مجنون بر زندگیاش سایه افکنده و او را به حالتی از سرگشتگی و ناتوانی میکشاند. شخصیتهای دیگر نیز در مواجهه با غم مجنون احساس همدردی میکنند و این امر باعث تشدید درد او میشود. نهایتا، بازتاب دلبستگی عمیق و پیامدهای آن در زندگی انسانها مورد بررسی قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: این حدیث زیبا به طور هنرمندانه و زیبا نوشته شده و بر روی پارچهای باارزش قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: چون در شب، ستارهٔ زیبایی نگران و بیتاب است، به خاطر غم و اندوه دوستی.
هوش مصنوعی: زمانی که انسانها از غم و درد رنج میبرند، با ناله و زاری خود، احساساتشان را ابراز میکنند و این احساسات میتواند بسیار سرد و دلگیر باشد.
هوش مصنوعی: هر بار که او گریه میکند، خون از دلش به بیرون جاری میشود و هر زمانی که به خود میآید، آتشی از درونش شعلهور میشود.
هوش مصنوعی: سایه دراز و سنگین غم را به همراه خود داشت و با خیال خود به آرامی از رازها صحبت میکرد.
هوش مصنوعی: هر چوبی که درد و رنج را تجربه کرده، به مانند طلا ارزشمند شده است؛ زیرا رنگ زردش نشانگر این تجربههاست.
هوش مصنوعی: بدون زیبایی، کمان ابروانش بدون سیاهی و رنگ، دو گل نرگس چشمانش.
هوش مصنوعی: جمال او از درخشش خالی شده و جلوهای از چهرهاش دیگر دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: موهایی که مانند شمشاد تاب و خمیده شدهاند، به خاطر زخمهای ناشی از زبان تند و بیملاحظه دیگران، دیگر به طور طبیعی آزاد و صاف نمیافتند.
هوش مصنوعی: از خودت غافل باش و به صحبتهای نزدیکان و کنایههایشان توجه نکن، زیرا این مسائل ذهن تو را مانند زلفی پریشان میکنند.
هوش مصنوعی: غم، هرچند که به زبان بیاید و دردناک به نظر برسد، اما وقتی در دل انسان جای میگیرد، تبدیل به گرهای میشود که به نابودی او میانجامد.
هوش مصنوعی: اگرچه دل بستن به غم دردناک است، اما سکوت و نگفتن دردهایمان خطر بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: وقتی تنور محکم و بستهای وجود داشته باشد، نواختن بر پولاد سخت و استوار باعث میشود که آن نرم شود. این بیان میتواند به این معنا باشد که تحت فشار و شرایط خاص، چیزهای سخت نیز میتوانند تغییر کنند و نرمتر شوند.
هوش مصنوعی: فشار و زخمهای سخت، به راحتی قابل تحمل نیستند و هر برخوردی با این دردها، سخت و دشوار است.
هوش مصنوعی: کسیکه نه صدایی از او بلند میشود و نه اعتراضی دارد، در واقع مرده است؛ حتی اگر هنوز زنده باشد. کسی که آسیب دیده و سکوت کرده، انگار که وجودش دیگر هیچ تاثیری ندارد.
هوش مصنوعی: خم زلالی که درونش شفاف و صاف است، وقتی از شکافش آب بگذرد، نشاندهندهی سر و سامان آن داخل است.
هوش مصنوعی: وقتی آن پرنده زیبا وارد قفس شد، به خاطر دست و پاگیر بودن فضا، ناچار شد دور و بر خود بچرخد و آواز دلنشینی سر دهد.
هوش مصنوعی: از اتاق غم خارج شدی و با شتاب بر روی اسب سبکسوار نشستی.
هوش مصنوعی: با چند زن زیبا و دلفریب به سمت دروغین و فریبندهای در دشت حرکت کردی.
هوش مصنوعی: تو گفتی که از غم و اندوه خود صحبت کردهای، اما در عمق وجودت هنوز احساس emptiness و خالی بودن میکنی.
هوش مصنوعی: با چمنزار از محبت صحبت کردی و با درخت سرو، دلنوشتههای غمانگیزت را بیان کردی.
هوش مصنوعی: وقتی که شب به خانه برمیگردی، باز هم اندوه دل تو طولانی میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که غمگین و افسرده هستی، شبها به یاد سوختن خودت میگذرد و روزها هم به نظر مرده و بیروح میآید.
هوش مصنوعی: یک روز به خاطر غم و اندوهی که در دل داشتم، احساس ضعف و تنگی کردم.
هوش مصنوعی: از گوشهی خانهای که پر از آتش است، نگران و بیتاب بیرون رفت مانند دود.
هوش مصنوعی: زیبایانی که او را دیدند، به خاطر همراهیاش با او همنشین شدند و کنار او قرار گرفتند.
هوش مصنوعی: گاهی بر روی گل یاسمین نرم و خمیده میشود و گاهی در انتهای شاخه گل آرام میگیرد.
هوش مصنوعی: هر گل سرخی که به بار نشسته، نشانهای از عشق و زیبایی است و در میانهی آن، گل زردی وجود دارد که نمادی از تنهایی یا غم است.
هوش مصنوعی: هر گل جوان، همچون لیلی لبخند میزند و مانند بنفشه، سر خود را به سوی زمین خم کرده است.
هوش مصنوعی: هر لالهای به بوی خوش مشک شبیه شده و لیلی، مانند نهالی پژمرده و خشک به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: هر کبک به آرامی و به زیبایی شبیه به لیلی حرکت میکند، مانند پرندهای که در حال راستی و بیخبر از شکار است.
هوش مصنوعی: مدتی که در آن مکان زیبا گلها شکوفا شده و در میان چمن و رودخانه قرار گرفتند.
هوش مصنوعی: در گرمای شدید آفتاب، در میانه روز، مردم به سایه پناه بردند.
هوش مصنوعی: در مجلسی که زیبایی و نور مه به چشم میخورد، یک سایه و تابش آفتاب نیز وجود داشت.
هوش مصنوعی: شخصی از دوستداران مجنون، مانند دُرّ گرانبهایی است که در جایی امن و پنهان نگهداری میشود.
هوش مصنوعی: از حرارت عشق رفیق، قلبم پر از آتش و درد میشد، به جایی که زیباییهای آن باغ را میدیدم.
هوش مصنوعی: او با دقت شناخت که آن معبودها هر کدام چه ویژگیهایی دارند و چه نامهایی بر آنها گذاشته شده است.
هوش مصنوعی: در میان جمعیت، نشان از عشق و تمایل به وجود آمد و این حالت بهعنوان آزمایشی برای عشق لیلی شناخته شد.
هوش مصنوعی: این بیت به یادآوری حالتی اشاره دارد که قیس در عشق لیلی دچار مستی و دیوانگی شده است. شاعر از خود میپرسد آیا از خانهای که این باده و مستی قیس را به وجود آورده، خبری وجود دارد؟ به طور کلی، این متن اشاره به عشق و تاثیر عمیق آن بر روح و احوال انسان دارد.
هوش مصنوعی: در باغی که بهار شاداب و خوشحال است، صدای افرادی که درد و رنج دارند به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: با لحن دلنشینی، قیس شعری سوزان و عاشقانه را مانند شعلههای آتش بیان میکرد.
هوش مصنوعی: به خاطر صدای دلخراش زخمی که به دل میزد، او به شدت احساس درد و رنج میکرد.
هوش مصنوعی: زیبارویان که صدای او را شنیدند، در لباس جان خود را به تماشا گذاشتند و از عطر آن لحظه بیخبر نماندند.
هوش مصنوعی: از آن آواز، دور از آرامش شدند، مانند آهوی هندوستان و شتر سوریه.
هوش مصنوعی: معشوقه وقتی نام محبوب را شنید و آن نالهٔ جانسوز را شنید، متوجه احساسات عمیق و دردناک شد.
هوش مصنوعی: شخصی به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و به سرعت از جا بلند میشود، و در پی این عمل، فخر و بزرگی او نیز به جلو میآید.
هوش مصنوعی: در مقابل شاعر، به سرعت، چهرهاش را به سمت پای او برگرداند و احساسی از سوز و آسیب در دلش به وجود آمد.
هوش مصنوعی: او از شدت اندوه گفت که ای خوب، بیگانه را به صورت آشنا نشان بده.
هوش مصنوعی: میدانم که در این لحظه احساس خوشی و سرحالی داری، اما از دردی که در دل دارم، خبری نیست.
هوش مصنوعی: به تازگی شعری جدید شروع کردی و من دوباره با غم قدیمیام مواجه شدم.
هوش مصنوعی: از آن کسی که به خاطر غمش این ترانه را میسراید، اگر میتوانی، ما را از حال خود باخبر کن.
هوش مصنوعی: از درد دل که بر سرم آمده، چه فایده که در میان اشکهایم غرق شدهام؟
هوش مصنوعی: این شعر به جستجوی مکانی برای استراحت و آرامش اشاره دارد، و سوالاتی را مطرح میکند درباره اینکه آن محل، چه ویژگیهایی دارد و روی چه چیزی قرار گرفته است. به نوعی به دنبال آرامش و امنیت در جایی است که نه تنها راحت باشد، بلکه از چیزهای ناخوشایند نیز دور باشد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که رازی که بین او و شخص دیگر وجود دارد، با چه کسی است و این راز چگونه میتواند در شب طولانی از بین برود یا افشا شود؟
هوش مصنوعی: آیا او به چیز دیگری فکر میکند یا همچنان به خاطر لیلی در خواب و خیال است؟
هوش مصنوعی: وقتی که آن حکیم سخن را شنید، کمی تأمل کرد و به فکر فرو رفت.
هوش مصنوعی: گفت: ای کسی که جانت از وفا سرشار است، اما زبانت از بیان احساساتت ناتوان است.
هوش مصنوعی: آن یار (محبوب) که به خاطر او دل این حرف را میزند، باید به خاطر اندوه او ترک کنیم.
هوش مصنوعی: به خاطر تو، از خودم هم دور شدم و چون از تو دور بودم، از خودم هم فاصله گرفتم.
هوش مصنوعی: دل را به تو سپرده بود، همینطور جانش را نیز با ناتوانی به تو واگذار کرد!
هوش مصنوعی: او تا زمانی که زندگی کرد، همواره به تو نگاه میکرد و مانند یک مرد، آرزوی تو را در دل داشت.
هوش مصنوعی: از آن راهی که رفتهام، جز خیال تو، همراهی نداشتهام که زیبایی تو را داشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که شب پیش تو نبودم، به اندازهای دلتنگ شدم که انگار با خاک تاریک در آغوش بودم.
هوش مصنوعی: اگر کسی از غم تو به شادی برسد، هوشیار باش که نگذاری این یاد از دلت فراموش شود!
هوش مصنوعی: لیلی وقتی این صحبتها را شنید، به شدت ناراحت شد و به زمین افتاد.
هوش مصنوعی: به مانند مرغی که سرش بریده شده و بیهدف در خاک میزند، او هم دست و پا میزند و رفتار بیهدف و بینظم از خود نشان میدهد.
هوش مصنوعی: زیبایانی که حال و احوال دیگران را دیدند، از هر سو به سمت آنها شتافتند.
هوش مصنوعی: او به شدت از جای خود برخواست و فریاد و نالهای بلند بلند شد.
هوش مصنوعی: او را بدون هویت و ویژگیهای خود به خانه آوردند و به مادرش سپردند.
هوش مصنوعی: پیرزن دلbroken و بینوا، از تنفس دشوار و غمانگیز آن شخص ناراحت شده و نفسش به سختی در میآید.
هوش مصنوعی: به زمین افتادی، مانند علفی که در آب غوطهور است یا مانند گوشتی که بر روی آتش میپزد.
هوش مصنوعی: با اینکه میتوان از دل و جان برای دیدن کسی فداکاری کرد، اما نمیتوان زخمها و دردهای ناشی از محبت فرزند را نادیده گرفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.