گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

جوان و پیر که در بند مال و فرزندند

نه عاقلند که طفلان ناخردمند

جماعتی که بگریند بهر عیش و منال

یقین بدان تو که بر خویشتن همی خندند

خوش آن کسان که برفتند پاک چون خورشید

که سایه ای به سر این جهان نیفگندند

به خانه ای که ره جان نمی توان بستن

چه ابلهند کسانی که دل همی بندند

به سبزه زار فلک طرفه باغبانانند

که هر نهال که شاندند باز برکندند

جمال طلعت هم صحبتان غنیمت دان

که می روند نه زانسان که باز پیوندند

بقا که نیست درو حاصلی، همه هیچ است

چو بنگری همه مردم به هیچ خرسندند

بساز توشه ز بهر مسافران وجود

که میهمان عزیزند و روزکی چندند

اگر تو آدمیی، در کسان به طنز مبین

که بهتر از من و تو بنده خداوندند

ترا به از عمل خیر نیست فرزندی

که دشمنند ترا زادگان نه فرزندند

مجوی دنیا، اگر اهل همتی، خسرو

که از همای به مردار میل نپسندند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

جز آن که مستی عشقست هیچ مستی نیست

همین بلات بس است، ای به هر بلا خرسند

خیال رزم تو گر در دل عدو گردد

ز بیم تیغ تو بندش جدا شود از بند

ز عدل تست به هم باز و صعوه را پرواز

[...]

قطران تبریزی

بابروان چو کمانی بزلفگان چو کمند

لبانت سوده عقیق و رخانت ساده پرند

پرند لاله فروش و عقیق لؤلؤ پوش

کمان غالیه توز و کمند مشگین بند

شکفته نرکس داری بزیر خم کمان

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

شب ارتوانی بیدار باش روزی چند

مدار خرد که ماهی بزرگ سایه فکند

چو آفتاب بسی سر بر آسمان سودی

چو سایه باش فتاده بسجده دریکچند

کنون کشند عفاریت دیو را در قید

[...]

اثیر اخسیکتی

در این دو پهنه که میدان ادهم است و سمند

خیال همچو توئی در نیاورد بکمند

لطیفه ایست نهادت ز شهر بیرنگی

چه جای عرصه جولان ادهم است و سمند

در آن جهان که جلال تو آشیان بنهاد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

به ذات خویش اگر چند مرد نیک بود

و لیک صحبت بد نیک را تباه کند

چنانکه مازوکز وی سپید گردد پوست

چو جفت زاج شود عالمی سیاه گند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه