یک روز یار اگر قدمی سوی من زند
بخت رمیده خیمه به پهلوی من زند
خواهم هزار جان ز خدا تا کنم نثار
در هر قدم که سرو سمن بوی من زند
در خورد دوست نیست مگر اشک چشم من
در پیش مردمان همه در روی من زند
مردم در انتظار که کی حلقه بر درم
زلف نگار سلسله گیسوی من زند
چشمش هزار قلب شکست، از مژه هنوز
لشکر کشد که بر دل بدخوی من زند
خسرو، ز باد صبح رخش دم زنیم و بس
لاف محبتش سر هر موی من زند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.