من دلبری ندیدم کش زین نهاد باشد
زین فتنه ها دلم را بسیار یاد باشد
بگذشت دی به شادی و امروز نامرادی
آری نه کارها را دایم مراد باشد
نزلی دگر طلب کن، ای دل، ز کویش ایرا
در شهر عشقبازان غم خانه زاد باشد
آید به عشق پیدا مردی که غازیان را
میدان تیغ بازی میدان داد باشد
ای دوست، چند سوزی کاخر چرا خوری غم؟
آن کیست کو نخواهد پیوسته شاد باشد؟
گر تو خوشی به خونم، من خویش را بسوزم
جایی که آب نبود، روزی که باد باشد
گفتی که پیش هر کس چندین مگیر نامم
این زار مانده دل را کی ایستاد باشد
تعلیم نیست حاجت غم را به سینه خستن
در استخوان شکستن گرگ اوستاد باشد
ترسم به نامرادی جان در دهم به عشقت
گر پیش تو بمیرم آن هم مراد باشد
چون شاهد است ساقی، یکسو نهیم توبه
در کوی بت پرستان تقوی فساد باشد
بسم الله آنچه خواهی، فرمای، خسرو اینک
فرمان دوستان را بر جان مفاد باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساسات و دردهای عاشقانه خود میپردازد و از دلبری که ندیده صحبت میکند. او از یادآوری فتنهها و دلتنگیهایش میگوید و به تجربههای تلخی که در زندگی دارد اشاره میکند. شاعر به این نکته اشاره دارد که خوشیها و ناخوشیها ادامهدار هستند و ممکن است هیچ چیز پایدار نباشد. او از دلش میخواهد که برای عشق و زیباییها به دنبال چیز تازهتری باشد و در قصه عشق، غم و شادی را در کنار هم تجربه کند. در نهایت، شاعر از عشق و وصال صحبت میکند و بیان میکند که باید در برابر مشکلات و ناکامیها تسلیم نشود و در جستجوی خوشبختی باشد.
هوش مصنوعی: من هیچ دلبری ندیدم که مانند او باشد؛ از این همه فتنه و آشوب، یادش همیشه در دل من باقی مانده است.
هوش مصنوعی: روزهای گذشته با شادی سپری شد، اما امروز روزی خوش و موفق نیست. این را میدانم که همیشه نمیتوان به آنچه میخواهیم برسیم.
هوش مصنوعی: ای دل، از محبوب خود طلب عشق تازهای کن، زیرا در این شهر که پر از عاشقان است، غم و اندوه زندگی میگذرد و جز این نمیتوان انتظار داشت.
هوش مصنوعی: شخصی در عشق ظهور میکند که میدان نبرد را برای جنگجویان فراهم کند و آنها را به چالش بکشد.
هوش مصنوعی: ای دوست، چرا اینقدر دلتنگی میکنی؟ مگر کسی هست که نخواهد همیشه خوشحال باشد؟
هوش مصنوعی: اگر خوشحالی تو به قیمت خون من تمام شود، من خودم را در جایی میسوزانم که آب وجود نداشته باشد، در روزی که باد در حال وزیدن است.
هوش مصنوعی: تو گفتی که به هر کسی نباید نام من را بگویی. اما دل زجر کشیده من چطور میتواند این همه رنج را تحمل کند؟
هوش مصنوعی: نیازی به آموزش نیست که غم را در دل خود نگه داریم و به خاطر آن رنج بکشیم، زیرا اگر گرگ معلم باشد، درد شکست استخوانها را به ما خواهد آموخت.
هوش مصنوعی: من نگرانم که اگر جانم را به خاطر عشق تو فدای کنم، ممکن است به نتیجهای نرسم و این از دست رفتن جانم بیفایده باشد. اگر قرار باشد پیش تو بمیرم، حتی آن هم باید نتیجهای داشته باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که شاهد و ناظر این ماجرا موجود است، بهتر است که توبه را کنار بگذاریم. در مکان پرستش بتها، رعایت تقوا و دینداری بیفایده خواهد بود.
هوش مصنوعی: با نام خدا، هر چیزی که میخواهی بگو، ای پادشاه، اینک اطاعت از خواستههای دوستان برای من عزیز و محترم است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.