گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

صبح چون از روی مشرق رو نمود

صحن مینا روضه مینو نمود

گیسوی شب شد سفید و آفتاب

نور شیبش از ته گیسو نمود

هندوی شب مرد و خورشید آتشی

از برای سوز آن هندو نمود

سوی ساقی مدت تاریک هجر

بس اشارت کز خم ابرو نمود

چشمه خورشید را در ته نشاند

عکس ساقی کز رخ ماهو نمود

ماه شبرو را چو گردون سلخ کرد

استخوانش در ته پهلو نمود

بنده خسرو دل به ساقی عرضه کرد

درد دل را پیش جان دارو نمود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شاه نعمت‌الله ولی

آفتاب مه نقابی رو نمود

تو نکو می بین که او نیکو نمود

ذره ها روشن شدند از آفتاب

نور او بنگر که مارا هو نمود

دیده ام آئینهٔ گیتی نما

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه