باز با خویش گهی هم سخنش خواهم دید
یا نگاهی به سوی خویشتنش خواهم دید
زان من بود گهی او که بدانگونه که بود
هم بدین چشم دگر بار منش خواهم دید
گوشه چشمش دیدم دلم آنجا مانده ست
جان هم آنجاست به کنج دهنش خواهم دید
پیش ازین صبر ندارم، به رهش بنشستم
وقت آخر که هم آمد شدنش خواهم دید
مردمان روش ببینند و مرا طاقت نی
من همان زلف شکن بر شکنش خواهم دید
آشکارام دران دم که بخواهد کشتن
من نهانی به رخ چون سمنش خواهم دید
گر کشد، یاری ازین جور کشیدن بر هم
سوختم چند چنین کنش خواهم دید
او اگر آید وگرنه، چو مرا نیست قرار
من همین شسته به ره آمدنش خواهم دید
یارب، این خسرو ازین جور گهی خواهد زست
چند رسوا شده مرد و زنش خواهم دید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.