ما نخواهیم از غم خود کاشنا بیرون برد
آشنا هم زین رخ پر خون ما بیرون برد
در هوایش آنکه پندم می دهد، گر بیندش
دانمش مرد، ار سر خود زین هوا بیرون برد
دوش گفتندم کت آن سلطان خوبان یاد کرد
پیش این سودا که از جان گدا بیرون برد؟
نوش باد آن مست را باده که در هنگام نوش
دعوی زهد از سر صد پارسا بیرون برد
گفتمی اول که در جانت کشم، آن لحظه ای
کیست کو بشکافد این جان و ترا بیرون برد؟
خاک خواهم شد به کویت، خاک بر فرق صبا
از سر کوی تو، گر خاک مرا بیرون برد
مردم از پیچش که نی زلفش ز جان بیرون رود
نی کسی جانم ازین دام بلا بیرون برد
می کند بیرون و می گوید، مرو از در برون
خسروا، بین کاین لطیفه هر کجا بیرون برد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.