دل ز دست من برفت و آرزوی دل بماند
وز من اندر هر سر کو گفتگوی دل بماند
هر کجا بینم غم دل گویم و گویم از آنک
بر زبان افسانه های آرزوی دل بماند
کی خورد دربانش آبی خوش کنون کز چشمها
بر در آن آشنا سیلی ز جوی دل بماند
چشم تو می کرد چو گان بازی از ابرو، ولی
عقل و جان لاف حریفی زد، ز بوی دل بماند
نرخ جانم یک نظر شد، بین یکی زین سو، ازانک
دیر شد کاین رخت کاسد پیش روی دل بماند
شرمسارم از سگان کوی تو زان کز رهی
دل تو بردی و به گرد کوی بوی دل بماند
بر سر کوی تو می ترسم که جان هم گم کند
عاشق گم گشته کاندر جستجوی دل بماند
دل به زلفت خو گرفت و عشق غم بر من گماشت
یادگار این فتنه ها بر من ز خوی دل بماند
خسروا، گر دل کشی، سهل است، از بند قضا
کاین رسن ناید برون کاندر گلوی دل بماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از فقدان و آرزوهای دل سخن میگوید که بر جای ماندهاند. او از غم و درد دلش حرف میزند و احساس میکند که در هر مکانی غم وجود دارد. دربانان و محیط اطرافش نیز گواهی بر این دلتنگی دارند. او به زیبایی چشم و ابرو معشوقش اشاره کرده و میگوید که این زیبایی عقل و جان او را به چالش کشیده است. شاعر از سگان کوی معشوقهاش شرمنده و نگران است، زیرا دل او را ربوده و در جستجوی آن در کوی معشوق سردرگم شده است. تأکید بر اینکه عشق و زلف معشوق، او را به زنجیر کشیده و یادگار این فتنهها باقی مانده است، نشاندهندهی عمیق بودن احساسات اوست. در نهایت، شاعر به سختی جدایی و ناکامی در رهایی از این عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دل من از دست رفت و فقط آرزوهای آن به جای ماند. هر کجا که میروم، صحبت از دل و احساساتم باقی مانده است.
هوش مصنوعی: هر جا که غم و ناراحتی را احساس کنم، دربارهاش صحبت میکنم و میگویم، زیرا آرزوهای دلانگیز من هنوز بر زبانم باقی مانده است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که در سفر و دوری از معشوق است، برایش سخت است که چشمانش با یاد آن معشوق شاد شود. درباندار در اینجا به فردی اشاره دارد که در حال حاضر نسبت به آن آشنا، حسرت و غمی را تحمل میکند و اشک او شبیه جوی آبی است که در دل او باقی مانده است.
هوش مصنوعی: چشم تو مانند بازیهای شگفتانگیز و جذاب است که با ابروهایت آغاز میشود، اما عقل و جانم به خاطر عطر دل از میدان بیرون ماندند.
هوش مصنوعی: جان من با یک نگاه تو تغییر کرد، و وقتی به این سمت نگاه کردم، متوجه شدم که به خاطر دیر شدن، این بار زندگیام رو به زوال است و هنوز در برابر چشمانم باقی مانده است.
هوش مصنوعی: از اینکه به خاطر عشق تو از مسیر اصلی دور شدم و به سراغ کوی تو آمدم، شرمنده و خجالتزدهام، زیرا بوی عشق تو در آنجا جا مانده است و من را به یاد تو میآورد.
هوش مصنوعی: در پیادهروهای تو، نگرانم که حتی جانم را هم گم کنم، چون عاشقی که در جستجوی قلبش گم شده، ممکن است در این راه بیهدف بماند.
هوش مصنوعی: دل به زلف تو عادت کرده و عشق درد و غم را بر من تحمیل کرده است. نشانههای این ماجرا بر من باقی مانده و از هویتم جدا نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر دل را تسخیر کنی، مسئله آسانی است، زیرا از چنگال تقدیر نمیتوان بیرون آمد و این بند همچنان بر گردن دل باقی میماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.