خوبرویان چون به سلطانی علم بالا کشند
شیر مردان را به زیر تیغ جانفرسا کشند
جان کنان شب زنده دارند اهل عشق و در سخن
صبح وار از آفتاب خود دمی بالا کشند
پیر عاشق پیشه ام، به کاین مصلای مرا
خدمتی را زیر پای شاهد رعنا کشند
بسکه از رفتار خوش پای تو در جانم نشست
رخنه گردد جانم، ار خار ترا از پا کشند
از کرشمه لام الف کن زلف را بالای خویش
تا از آن بر نام هر مهروی نام لاکشند
وصل من این بس که خون من بریزند و ز خون
نقش من با نقش آن صورتگران یکجا کشند
با وجود خویشتن ما را دویی باشد، لیک
باک نبود گر کسان اره به فرق ما کشند
خسته حال خسرو از شیرینی عیش و نشاط
برکشیدی راست همچون هسته کز خرما کشند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.