عشق آمد و دل ز دست ما برد
تدبیر ز عقل مبتلا برد
عیش و طرب و قرار و تمکین
یک یک ز دلم جدا جدا برد
هر دل که به سینه کسی دید
یا در کف غم سپرد و یا برد
یار آمد و ساخت خانه در دل
شاه آمد و خانه گدا برد
ما را که ز غم خیال گشتیم
باد سر زلف او ز جا برد
سیلاب غمش در آمد از شهر
بازار هزار پارسا برد
شب صورت او به خواب دیدم
تا چشم زدم بهم، مرا برد
دل را می برد سیل دیده
اشکم بدوید و خواب را برد
این دیده، من که کور بادا
پیش همه آبروی ما برد
مسکین دل بیقرار خسرو
غم هیچ ندانمش کجا برد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.