گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

مهی چون او به دست من نیفتد

وگر افتد، چنین روشن نیفتد

نمی دانم چه سر دارد، که تیغش

مرا خود هرگز از گردن نیفتد

ز بخت خود پریشانم که یک شب

سر زلفش به دست من نیفتد

نبیند کس دگر گل را شکفته

اگر بوی تو در گلشن نیفتد

تو ناوک می زنی از غمزه و من

برو لرزان که بر دشمن نیفتد

مرو دامن کشان تا گرد غیری

ز خاک ره بر آن دشمن نیفتد

چو خسرو از توام، ای چشم روشن

نظر بر هیچ سیمین تن نیفتد

 
sunny dark_mode