سروی چو تو در خلخ و نوشاد نباشد
این نازکی اندر گل و شمشاد نباشد
چون تو خوشی، ای دوست، به ویرانی دلها
آبادتر آن سینه که آباد نباشد
غمها خورم و ناله به گوشت نرسانم
کاسوده دلان را سر فریاد نباشد
گفتی که سرت خاک کنم بر سر این کو
ای خاک بر آن سر که بدین شاد نباشد
آن روز مبادا که کنم از تو فراموش
هر چند که روزیت ز من یاد نباشد
معذور همی دارمت، از جور کنی، زانک
در مذهب خوبان روش داد نباشد
مگریز ز درماندگی جان اسیران
کانجا که تو باشی، دلی آباد نباشد
طعنه مزن، ای زاهد، اگر توبه شکستم
صد توبه کند عاشق و بنیاد نباشد
جان بر تو فرستم که ازان سوی که دل رفت
در بردن اگر کاهلی از باد نباشد
هر چند که خسرو به سخن می نبرد دل
چون نرگس جادوی تو استاد نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و نازکی موجود در عشق و احساسات خود اشاره میکند و میگوید که هیچکس مانند معشوق او در زندگی نیست. او از دل سوخته و ویرانی عشق صحبت میکند و اعتراف میکند که غمهایش را پنهان میکند. شاعر با اشاره به سرنوشت و تقدیر میگوید که نمیتواند روزی هرچند یک لحظه معشوق را فراموش کند و از او میخواهد که از گناه و توبه او چشمپوشی کند. همچنین به وضعیت دلدردیهای عاشقان اشاره کرده و میگوید که با وجود مشکلات و غمها، حضور معشوق همه چیز را تغییر میدهد. در نهایت، شاعر به ضعفهای انسانی و عشقهای پرشوری که همچنان وجود دارند، تاکید میکند.
هوش مصنوعی: سروهایی مانند تو در مناطق خلخال و نوشاد وجود ندارند و این نازکی و زیبایی در گل و شمشاد دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: وقتی تو خوشحالی، ای دوست، دلهای ویران بیشتر به زندگی میآیند تا آن سینهای که از قبل پر از خوشحالی باشد.
هوش مصنوعی: غمها را در دل میخورم و نالههایم را به تو نمیرسانم، زیرا دلزخمیها نمیتوانند فریاد بزنند.
هوش مصنوعی: گفتی که برای تو بر سر این راه خاک بریزم، ولی بر سر آن کسی که در این شادی نباشد، خاک نمیریزم.
هوش مصنوعی: هرگز نخواهی دانست که روزی به یاد تو نیستم، اما امیدوارم آن روز نیاید که من تو را فراموش کنم.
هوش مصنوعی: من تو را از بابت رفتارت معذور میدانم، زیرا در بین مردم خوب، شایسته نیست که به دیگران ظلم کنند.
هوش مصنوعی: از ناامیدی و دلشکستگی فرار کن، زیرا وقتی تو آنجا باشی، دلها نمیتوانند آرام و شاداب باشند.
هوش مصنوعی: ای زاهد، به من طعنه نزن، اگر من توبهام را شکستم. عاشق ممکن است بارها توبه کند، اما عشق حقیقی هیچگاه از بین نمیرود.
هوش مصنوعی: جانم را به تو میسپارم، زیرا اگر بخواهی که دل به سویی برود، باید از تو تلاشی جدی ببینم وگرنه مانند نسیمی خواهد بود که بیهدف در حال وزیدن است.
هوش مصنوعی: هرچند خسرو در گفتار و سخنوری ماهر است، اما دل من به زیبایی و جادوی تو نمیتواند تسلط یابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صدری که چنان هرگز یک راد نباشد
شادیش مبادا که بدو شاد نباشد
فرعی ندهد عمر کزو مایه نگیرد
اصلی نکند تیغ چو پولاد نباشد
فریاد رس خلق جهان است و ز جودش
[...]
گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد
از گل چه گشاید چو دلی شاد نباشد
خواهم که ز بیداد تو فریاد برآرم
چندان که دگر طاقت فریاد نباشد
شهری که در او همچو تو بیدادگری هست
[...]
در قید محبت دل ناشاد نباشد
یک صید ندیدیم که آزاد نباشد
دل محکم اگر نیست، چه از دست گشاید
تیغ از چه توان ساخت چو فولاد نباشد
از آه اسیران بود این گردش افلاک
[...]
چندیست فلک را سر بیداد نباشد
داند که تو را حاجت امداد نباشد
از ساحت گلزار کس این فیض نیابد
این منزل خوش خانه ی صیاد نباشد
معمورتر از مملکت عشق ندیدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.