چو زلفش فتنه شد بر جان، دلم آباد کی ماند
غم هجران ز حد بیرون، درونم شاد کی ماند
مکن عیب، ار بنالد جان چو نقد تن همه بردی
کسی کش خانه غارت گشت بی فریاد کی ماند
ملامت بیهده ست آزادگان را بر سر کویت
کسی کان روی بیند از بلا آزاد کی ماند
دلی داری که دردی نازموده ست از بلا هرگز
من ار چه درد خود گویم، بران دل یاد کی ماند
خرابی هاست بر جان من از دست خیال تو
چو سلطان تیغ کین برداشت، ملک آباد کی ماند
در آن دم کز کرشمه ناز در سر می کند شیرین
صبوری در دل شوریده فرهاد کی ماند
به قلاشی و رسوایی چه جای طعن بر خسرو؟
چو عشق افتاد در سر، عقل را بنیاد کی ماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.