چه فرخ ساعتی باشد که یار از در درون آید
به گلزار خزان دیده بهار از در درون آید
جوانی خاک کردم بر درش، روزی بگفت آن مه
که آن پیر پریشان روزگار از در درون آید
بمان، ای گریه، این ساعت، همان لحظه فروریزی
که آن سنگین دل نااستوار از در درون آید
در خود بیش ازان می بوسم و شادم بدین سودا
که روزی عاقبت آن شهسوار از در درون آید
نوید کشتنم داده ست و من خود کی زیم آن دم
که آن سر مست من دیوانه وار از در درون آید
ز من عذری بخواهی، ای رقیب، آن ناپشیمان را
که چون من مرده بودم شرمسار از در درون آید
به هجران رفت عمرم، وه که آسان چون رود از دل
کسی کز بعد چندین انتظار از در درون آید
غم عشق آمده ست و رخت جانم می نهد بیرون
هنوزم نیست غم، گر غم گسار از در درون آید
دلا، بیهوده می سوزی، مپز ما خولیا چندین
که داد آن بخت خسرو را که یار از در درون آید؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به انتظار و شوق فراوانی اشاره دارد که برای دیدار یار خود دارد. او به لحظهای فکر میکند که یار از درون وارد میشود و این لحظه برایش بسیار مهم و خوشایند است. شاعر به یاد دوران جوانی و روزهایی که به در یار میرفته هم اشاره میکند و از غم و حسرت علامتهایی از هجران و فراق صحبت میکند. او احساس میکند که زندگیاش در انتظار این دیدار گذرانده است و به شوق آن روز به خود سرگرم است. در نهایت، شاعر به مخاطب خود میگوید که نباید از غم عشق بترسد، زیرا یک روز یار محبوبش از در درون میآید و همه غمها برطرف خواهد شد.
هوش مصنوعی: چه لحظه خوشی خواهد بود وقتی که محبوب از درِ خانه وارد شود، مانند بهار که در میان گلهای خزان به نمایش در میآید.
هوش مصنوعی: در دوران جوانی، به در خانهاش رفته بودم و یک روز آن شخص زیبا گفت که آن مرد پیر و آشفته روزگار به زودی از در وارد خواهد شد.
هوش مصنوعی: بمان، ای اشک، در این لحظهای که در آن، دل سنگین و ناپایدار از داخل در میآید و فرو میریزد.
هوش مصنوعی: من در دل بیش از آنچه که نشان میدهم، عشق میورزم و از این احساس شادمانم، چرا که روزی مردی با عظمت و شکوهمند از درون وجودم خواهد آمد.
هوش مصنوعی: خبر از مرگ من دادهاند و من خود نمیدانم که در زمانی که آن معشوق سرمست و دیوانه وارد شود، آیا زندهام یا خیر.
هوش مصنوعی: اگر از من عذرخواهی کنی، ای رقیب، آن کسی که هرگز پشیمان نشده است، مانند من که مردهام، از درون شرمسار و خجالتزده به بیرون میآید.
هوش مصنوعی: عمر من در دوری و جدایی سپری شد، و چه دردناک است که مانند آبی که به راحتی از دل کسی میگذرد، کسی که پس از مدتها انتظار به درون زندگیام باز میگردد.
هوش مصنوعی: غم عشق به سراغم آمده و جانم را در آستانه خروج قرار داده، هنوز غمی احساس نمیکنم، مگر اینکه غمگسار از درونم بیاید.
هوش مصنوعی: ای دل، چرا بیفایده دلت را میسوزانی؟ به چه دلیل به آن بخت نیکو حسرت میخوری که چرا یار از در درون نمیآید؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.