گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای دستت از نگار سفید و سیاه و سرخ

وی چشمت از خمار سفید و سیاه و سرخ

از برگ و از سپاری و از رنگ چونه شد

دندان آن نگار سفید و سیاه و سرخ

رفتی و در فراق تو چشمم ز گریه گشت

چون ابر نوبهار سفید و سیاه و سرخ

سازم نثار آن رخ زیبا، گرم بود

در کیسه صد هزار سفید و سیاه و سرخ

خسرو ردیف این غزل از بهر امتحان

آورده در قطار سفید و سیاه و سرخ

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode