لعل لبت به چاشنی از انگبین به است
رشک رخت به نازکی از یاسمین به است
وه فرق در میان تو و آفتاب چیست
دید آسمان به سوی تو و گفت این به است
در باغ سرو راست بسی دیده ام، ولی
چیزی که سرور است همین راستین به است
بی شمع خویش روشنی خانه بایدم
آتش درون زنید که روشن چنین به است
ماییم سر زده قلمی کز پی خطش
نامه سیاه پیرهنی کاغذین به است
از آب تیغ، شسته شود هر گنه که هست
بر جرم عشق غمزه آن نازنین به است
ای شوخ تا تو در دل من جای کرده ای
این است دوزخی که ز خلد برین به است
یک تلخی آرزوست من تلخ عیش را
آلوده لبت، که ز صد انگبین به است
گفتی تنت نگون و دلت خونست، خسروا
ما را همین نگینه بر انگشترین به است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.