یار ما را عزم رایی دیگر است
باز در بند جفایی دیگر است
در نظر می آیدم گلها بسی
چون کنم آن روی جایی دیگر است
گر یکی چشمم به رویش روشن است
خاک پایش توتیایی دیگر است
ساقیا، می ده که بر یاد لبت
بامی امروزم صفایی دیگر است
با رقیبان ساختن بیچارگی است
محنت هجران بلایی دیگر است
دوستدارانت بسی هستند، لیک
خسرو مسکین، گدایی دیگر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس افسردگی و دلتنگی شاعر اشاره دارد. او از عشق و جدایی میگوید و به این نکته اشاره میکند که هرچند زیباییهایی در زندگی وجود دارد، اما قلب او در بند درد جدایی است. شاعر با ذکر زیبایی چشم دوست، به وفور عشق و شوقش اشاره میکند، اما در عین حال حس میکند که این عشق به قدری غمانگیز است که او را گدا و مسکین کرده است. در نهایت، او از ساقی میخواهد که چون یاد لب دوست را مینگارد، به او نوشیدنی دهد تا در این روز سخت، اندکی آرامش بیابد.
هوش مصنوعی: دوست ما تصمیمی جدید دارد و دوباره در دام زخم و رنج دیگری گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: من در میان گلها جلوهگری میکنم، اما چگونه میتوانم روی آن زیبا را در جایی دیگر بیابم؟
هوش مصنوعی: اگر یکی از چشمانم به زیبایی او روشن است، خاک پای او برای من گرانبها و ارزشمندتر از هر چیزی است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و میناب بده، چون یاد لبهای تو باعث شده امروز روزی ویژه و دلنشین برایم باشد.
هوش مصنوعی: در ساختن و سازش با رقیبان، خود را در درد و زحمت قرار دادن است و درد جدایی چیزی است متفاوت و شدیدتر.
هوش مصنوعی: دوستان زیادی alrededor تو هستند، اما خسرو مسکین همچنان در حال نیاز و گدایی برای محبت و توجه دیگران است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.