تا ندانی ز دلم یار برون خواهد رفت
گر چه بر من ستم از شرح فزون خواهد رفت
ترک من تاختن آورد برین جان خراب
جان که زین پیش نرفته ست، کنون خواهد رفت
مست و دیوانه وش از خانه برون می آیی
باز تا بر سر بازار چه خون خواهد رفت
مردمی کرد که می خواست بپرسم نامش
زانکه می دانم در دیده درون خواهد رفت
سیر می بینم و من مردن خود می دانم
وه که از پیش دلم شکل تو چون خواهد رفت
می کنم شکر غمت کوست مرا همره بس
جان دران روز که از سینه برون خواهد رفت
خسروا، چند غزل خوانی تا غم برود
این نه دیوی ست که از سحر و فسون خواهد رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و غم heartbreak سخن میگوید و احساس میکند که یاری که بدان وابستهاست، به زودی او را ترک خواهد کرد. او به وضوح میفهمد که این جدایی بر او تأثیر عمیقی خواهد گذاشت و این جدایی را با احساساتی شدید و توأم با دیوانگی و مستی توصیف میکند. شاعر همچنین به یادآوری برخی از لحظات و احساست گذشتهاش میپردازد و به فردی که در جستجوی نامش است، نیز اشاره کرده و میداند که این احساسات عمیق و غمگین او نیز به زودی از درونش خارج خواهد شد. در پایان، او با معشوقش وداع میکند و میداند که روزی باید این غم را بپذیرد، و به نوعی به آرامش میرسد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خبر نداشته باشی، کسی که دوستش دارم از دل من جدا خواهد شد. هرچند که ظلم و رنجی که بر من میرود، بیشتر و بیشتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: سخن از این است که معشوق با حضورش زندگی و روح من را تحت تأثیر قرار داده و حالا که آمده، دیگر تاب بیمحبتی را ندارم و زندگیام به سمت تغییر و تحول پیش میرود.
هوش مصنوعی: شما با حالتی سرمست و دیوانه از خانه خارج میشوید و دوباره به بازار میروید. حالا ببینید چه اتفاقاتی رخ خواهد داد و چه هیاهویی خواهد شد.
هوش مصنوعی: مردمی را ملاقات کردم که میخواستم نامش را بپرسم، اما چون میدانستم او در دل من باقی خواهد ماند، سکوت کردم.
هوش مصنوعی: من در حال تجربه کردن سفر هستم و میدانم که به مرگ خود نزدیک میشوم. ای کاش بدانم دل من چگونه از حضور تو خالی خواهد شد.
هوش مصنوعی: من به خاطر غم تو شکرگزاری میکنم، چون تو همواره همراهم هستی، حتی در روزی که جانم از بدنم جدا خواهد شد.
هوش مصنوعی: پس از چندین بار شعر خواندن، غم و اندوه تو از بین خواهد رفت. این مسئله مانند یک دیو نیست که با جادو و سحر نتوان آن را دور کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق با جان بهم از سینه برون خواهد رفت
تا ندانی که به تعویذ و فسون خواهد رفت
دل گرفتار و جگر خسته و تن زار هنوز
تا چه ها بر سر مسکین زبون خواهد رفت
کافری بر سرم افتاد و دلم خود شده بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.