گر تو یک ناوک از آن چشم سیه بستانی
ملک نه چرخ ز خورشید و ز مه بستانی
عارضت ماند در آبنوس جان ای سلطان
چه شود گر نفسی عرض سپه بستانی
آن دلی کش همه خوبان نتوانند ستد
تو از آن چشم سیه نیم نگه بستانی
بی گرو جان دهم و بوسه همی خواهم وام
لیک شرطی که یکی بدهی و ده بستانی
دیدنت شد گنهم منتهی بر دیده نهم
گر کشی چشمم و انصاف گنه بستانی
جان دهم نه کنی ارزد نه یکی صد جان آن
که به صد ناز از آن گفتن نه بستانی
جان گریزانست ز خسرو اگر آن سو ای باد
بگذری بوی از آن زلف سیه بستانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.