گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ترک من خونابه من بین و دست از من بشوی

ترک ترکی گیر و دل را هم ز مرد و زن بشوی

یک نظر می خواهم از چشمت درین خواب اجل

یک ره از خواب جوانی نرگس پرفن بشوی

دشمن اندر گریه جان منست ای دوست خیز

دوستان کشته را از گریه دشمن بشوی

تیغ مژگان گر چه با چندان کشش آلوده نیست

گریه کن بر کشتگان وان تیغ مردافکن بشوی

نیم کشت غمزه کردی نیم خوردی در شراب

تهمت جان بهانه جوی را زین تن بشوی

خسروا از دل بسی رفتی تو خاک میکده

چند لاف زهد بازی تری از دامن بشوی