گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

پیش از این من کاشکی عشقت نمی ورزیدمی

تا به گوش خود جفا از دیگران نشنیدمی

این همه رسوایی از عشقت نرفتی بر سرم

روز اول چشم اگر از دیدنت پوشیدمی

کاش من حجام بودم تا به وقت سر تراش

بهر صدقه دائما گرد سرت گردیدمی

یا که آهوی شکاری بودمی کز بهر قتل

در ته پای سمندت غرق خون غلطیدمی

یا پیاده بودمی بر نطع شطرنج تو تا

در میان پیل مات آخر رخ تو دیدمی

یا که در پیش سگان کوی خود بارم دهی

تا به ایشان سر به سر بر آستان خفتیدمی

این همه دولت نصیب دشمنان، ای کاشکی

من به دشنامی هم آخر زان میان ارزیدمی

غیر مهجوری و محرومی نصیبم چون نشد

گر بدانستم من این، کی عشق می ورزیدمی

خاک پایم، گفته ای، خسرو، ببوسی عاقبت

دولتی بودی، اگر پای سگت بوسیدمی

 
 
 
جهان ملک خاتون

من شبی در خواب عکس روی او گر دیدمی

زیر نعلین تو چون خاک رهت گردیدمی

گر مرا بودی مجال خاک بوس حضرتت

صد هزاران دردت از سر تا قدم برچیدمی

ور صبا از کوی تو بویی نیاوردی برم

[...]

صائب تبریزی

کاش من از روز اول بوالهوس گردیدمی

تا ز گلزار تو گستاخانه گلها چیدمی

گاه در پای تو بیخود چون زمین افتادمی

گاه بر گرد سرت چون آسمان گردیدمی

این که می بوسم زمین از دور و حسرت می برم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه