فراهم کرد شکل کج کلاهی
که در زیر کلاهش هست ماهی
گناه از دیدن خوبانست حقا
که نفروشم به صد توبه گناهی
سیه رویم ز دل کاین دل چنان سوخت
که بر رو می رود خون سیاهی
چنانم شب دراز آمد که شادم
اگر خورشید بینم بعد ماهی
خیالت خوابگه در چشم من کرد
مرنج، ار هست ناخوش خوابگاهی
ز سوزت چون رهم، ای جان من، وای
که دایم از غمت هستم به چاهی
به هر گلزار اشکم سبزه ها رست
سمندت را رسد زینسان گیاهی
مرا درد و غمت ز آن روی کشتند
که خسرو را رسد در دیده راهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق شاعر در مورد عشق و دردهای ناشی از آن میپردازد. او از شکل خاصی از کلاه سخن میگوید که در زیر آن ماهی وجود دارد، به نمادی از زیبایی و جذابیت اشاره دارد. شاعر بیان میکند که دیدن زیباییهای دلنشین، گناه است و او نمیتواند علاقهاش را به آن زیباییها انکار کند. او به شدت از دل سوختهاش رنج میبرد و قلبش از غم عشق میسوزد. شاعر به شبهای طولانی اشاره میکند که در انتظار صبح و دیدن محبوبش شاد است. او همچنین از خوابهای ناخوشایندش و دلتنگیهایش میگوید و در نهایت، به غم و دردی اشاره میکند که ناشی از دوری از معشوقش است. احساسات تنهایی و ناامیدی در این اشعار به وضوح حس میشود.
هوش مصنوعی: شکلی از کجکلاهی فراهم شده که در زیر کلاهش یک ماهی وجود دارد.
هوش مصنوعی: من واقعا به خاطر دیدن زیباییها گناه میکنم و هرگز این گناه را به راحتی از دست نخواهم داد، حتی با وجود صد بار توبه کردن.
هوش مصنوعی: دل من به قدری داغدار و سوخته است که گویی خون سیاه از آن به سمت بیرون میریزد.
هوش مصنوعی: شب آنقدر طولانی شده که اگر بعد از این همه تاریکی، روز را ببینم، خوشحال میشوم.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به معشوقش میگوید که در ذهن و خوابهای او جایگاه خاصی دارد و از او میخواهد که ناراحت نباشد، حتی اگر در واقعیت شرایط خوب نباشد. این بیان نشاندهنده عشق و نگرانی شاعر نسبت به احساسات معشوقش است.
هوش مصنوعی: از سوز دل تو رها نشوم، ای جانم، آنگاه که از غم تو همیشه در چاهی غرق هستم.
هوش مصنوعی: در هر باغی که من اشک میریزم، سبزهها رو به رشد میآیند و چنین گیاهی میتواند به سمند تو برسد.
هوش مصنوعی: درد و غم تو مرا به خاطر این کشتند که خسرو در چشمم راهی برای رسیدن دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به راه اندر همی شد شاهراهی
رسید او تا به نزد پادشاهی
زُدوده گردد از زنگِ تباهی
به چشمش خوار گردد شاه و شاهی
به قبرستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و افغان و آهی
شنیدم کلهای با خاک میگفت
که این دنیا نمیارزد بکاهی
نگارینا نرستی ز آب و در آب
سبک رفتاری و نیکو شناهی
بلی تو ماهی سیمی و هرگز
نترسد در میان آب ماهی
کنارم آبگیری هست و در وی
[...]
زهی بگرفته از مه تا به ماهی
سپاه دولت پیروز شاهی
جهانداری که خورشیدست و سایه
یکی شاهنشهی دیگر الهی
خداوندی که بنهادند گردن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.