در تو، ای دوست به خون ریختنم داری رای
تو همین روی نما، تیغ خود از خون پالای
تن من موی شده، غم نیز گرهی شد در وی
ناوک غمزه زن و آن گره از مو بگشای
می کنم هر نفسی ناله ز دم دادن تو
کاستخوان تهیم در دم سردت چون نای
در پیت رفت دل سوخته و داغ بماند
خستگی چون برود داغ بماند بر جای
وای کردم که مگر غم ز دلم برخیزد
گر دل این است ازو هیچ نخیزد جز وای
دل درین بود که ناگاه بدیدم رخ دوست
باز دیوانه شد این عقل نصیحت فرسای
عشق می گفت که خسرو، تو مرا می دانی
چون امان یافته ای پیش دلیری منمای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از نزار و اندوه عاشقانه حکایت میکند. شاعر به معشوق خود میگوید که با خون دلش او را میپرستد و حتی جانش برایش قربانی میشود. او حس غم و اندوه عمیق خود را بیان میکند و از گرهخوردن دردها و غمها در وجودش میگوید. همچنین از نالههای خود در هوای معشوق و تأثیر سردی او بر وجودش سخن میگوید. او به ناگاه عشق خود را در چهره دوستش میبیند و از عقل و نصیحت دیگران غافل میشود. در نهایت، عشقش را با عنوان "خسرو" خطاب میکند و از محبوبش میخواهد که دلیری از خود نشان ندهد. این احساسات عمیق عشق و اندوه، جوهر اصلی شعر را تشکیل میدهد.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، تو نظر خود را درباره کشتن من داری. پس اگر میخواهی مرا به قتل برسانی، رفتار خود را به وضوح نشان بده و با تیزکردن شمشیر خود از خون من فایده ببر.
هوش مصنوعی: بدن من به خاطر غم به حالت نابسامانی درآمده و این غم به مانند گرهی در موهای من شده است؛ حالا ای کسی که با نگاه زیبا و فریبندهات، من را تسخیر کردهای، بیا و این گره را باز کن.
هوش مصنوعی: هر لحظهای که نفس میکشم، از فرط عشق و شوق تو دلم پر از ناله است، زیرا که جانم به شدت و با همه قوت کم شده و مانند نای سرد و بیصدا است.
هوش مصنوعی: دل سوخته و داغی که در دل وجود دارد، به راحتی از بین نمیرود و خستگی هم نمیتواند آن را فراموش کند. در واقع، هر وقت که دل دردی را حس کند، آن درد و سوز همچنان در دل باقی میماند.
هوش مصنوعی: میگوید که من ناله کردم که شاید غم از دلم دور شود، اما وقتی میبینم دل همین است، میفهمم که هیچ چیز جز ناله و افسوس از آن برنمیخیزد.
هوش مصنوعی: دل من در این حال بود که ناگهان چهره دوست را دیدم. در این لحظه عقل و منطق من به کلی فراموش شد و دیوانهوار به محبت او مبتلا شدم.
هوش مصنوعی: عشق میگفت که خسرو، تو مرا خوب میشناسی، اما به یاد داشته باش که وقتی پیش دلیری هستی، نباید خود را در معرض خطر قرار دهی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مهرگان آمد و سیمرغ بجنبید از جای
تا کجا پرزند امسال و کجا دارد رای
وقت آن شد که به دشت آید طاوس و تذرو
تاشود بر سر شخ کبک دری شعر سرای
نیز در بیشه و در دشت همانا نبود
[...]
ای ترا کرده خدا بر ملکان بار خدای
شکر بادا که ترا داد بما باز خدای
جان و دل باز نیامد بتن خسته ما
تا ترا باز نیاورد جهاندار بجای
چو شبانی تو و ما چون رمه و فتنه چو گرگ
[...]
ویحک ای صورت منصوریه باغی و سرای
یا بهشتی که به دنیات فرستاد خدای
گر به عینه نه بهشتی نه جهانی که جهان
عمر کاهست و تو برعکس جهان عمرفزای
نیلگون برکهٔ عنبر گل بسد عرقت
[...]
چیست آن جرم مربع بفلک ساخته جای
آنکه دارد ز شرف بر سر نه گردون پای
خال رخساره دین چتر سر خسرو شرع
نقطه نون نبوت علم علم فزای
مردم چشم شریعت حجرالاسود عقل
[...]
تو همه کاخ طرب سازی و خاقانی را
در همه تبریز اندهکدهای بینم جای
او بدین یک درهٔ خویش تکلف نکند
تو بدین ششدرهٔ خویش تفاخر منمای
ماه در هفت فلک خانه یکی دارد و بس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.