گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

بدین صفت که ببستی کمر به خونخواری

درست شد که نداری سر وفاداری

به هر جفا که توان کرد کار من کردی

خدای تو به دهادت ازین جفاکاری

تویی چو آینه و صد هزار رو در تست

ولی چه سود که یک رو نگه نمی داری؟

رخ تو احسن تقویم، چون شوی طالع

ستارگان فلک در حیات نشماری

ببست گویی آب حیات را زنگار

در آن زمان که بپوشی قبای زنگاری

ز رشک چشم تو نرگس که خاستی به چمن

نمی تواند برخاستن ز بیماری

چنان شدم که به جایم نیاری، ار بینی

هنوز شرط تعهد به جا نمی آری

حدیث بشنو، از آزار مردمان برخیز

که هیچ چیز نخیزد ز مردم آزاری

مرا که باد هوایت بر آسمان برده ست

بگیر دست، به شرطی که باز نگذاری

ز زنده داری شبهای من ترا چه خبر؟

شبی به خواب ندیدی چو روی بیداری

مریز خون دو چشم عزیز خسرو، ازآنک

نریخت خون عزیزان کسی بدین خواری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

مرا به ناله و زاری همی‌بیازاری

جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری

تو را به جان و تن خویشتن خریدارم

مرا به قول بداندیش می‌بیازاری

به جان شیرین مهر تو را خریدارم

[...]

امیر معزی

نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری

نیافرید خدای جهان تو را یاری

خجسته آمد دیدار تو به عالم بر

خدایگان چو تو باید خجسته دیداری

تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین

[...]

وطواط

ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری

بسی کشید تن مستمند من خواری

مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان

چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری

بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
عین‌القضات همدانی

در آی جانا با من به کار اگر یاری

وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری

نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو

تو را سلامت بادا مرا نگوساری

مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا

وگر نگویمت از من همی بیازاری

اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم

چه عادتست که تو میرخواره زن داری

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه