به ناز هر نفسی سوی من گذر چه کنی؟
همین که این دل من خون کنی، دگر چه کنی؟
اگر چنین که تویی نیم شب روی بر بام
تبارک الله تا بر سر قمر چه کنی؟
یکی کرشمه ابروت بهر فتنه بس است
به گرد روی ز مو این همه حشر چه کنی؟
خدای از پی دل بردن آفرید ترا
تو موی بهر چه بافی و سر به بر چه کنی؟
چو هر چه کردم امانم نبود از دستت
کنون ز دیده بخواهم کشید هر چه کنی
نعوذبالله امید وفا ز پس از تو
من استوار ندارم ترا، اگر چه کنی
کمر همی طلبی تا به کشتنم بندی
ترا که نیست میانی، بگو کمر چه کنی؟
ز رنج خسرو گفتی همیشه بر حذرم
کنون که کار دل از دست شد، حذر چه کنی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.