دلا، آن ترک را دیدی، کنون سامان کجا بینی؟
نمی گفتم درو منگر که خود را مبتلا بینی
به خیل آن سواری لشکر دلهای مشتاقان
فروزان همچو آتشهای لشکر جابه جا بینی
نیارم گفت کش پابوس از من، ای صبا، لیکن
ز من بر گرد سر گردی ز خیلش هر کرا بینی
شد از درد جدایی جان من صد پاره بنگر تا
به هر یک پاره جان، جان من دردی جدا بینی
یکی بازآ و در دیوارهای خانه خود بین
که در هر یک به خون من نوشته ماجرا بینی
فدای پات صد جان، چون خرامی و کشی صد را
وگر جویند خون از شرم سوی پشت پا بینی
مرا گفتی که خسرو، حال خود بنمای که گاهی
معاذالله که تو این دردهای بی دوا بینی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با احساسات عمیق خود نسبت به یک معشوق توصیف میکند که در نهایت دلشکستگی و جدایی قرار دارد. او از زیبایی و جذابیت آن معشوق صحبت میکند و به درد جدایی اشاره دارد که جانش را به صد پاره کرده است. شاعر از پرستش معشوق سخن میگوید و خود را قربانی عشق او میداند. در نهایت، او از معشوق میخواهد که حال خود را نشان دهد و دردهای عمیقا رنجآور خود را بیان کند. این شعر احساس غم و اندوه عمیق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ای دل، آن دختر زیبا را دیدی، حالا کجا میخواهی به سامان برسی؟ نگفتم به او نگاه نکن، که خودت را در دام عشق میافکنی.
هوش مصنوعی: در میان انبوهی از سواران، افرادی را میبینی که مانند آتشهای زبانهکشیده، دلهای عاشقان را روشن کردهاند و به شوق و هیجان آوردهاند.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به کسی بگویم که به من احترام بگذارد و پاهای من را ببوسد، ای باد. اما تو میبینی که از دور بر گرد گروهی که در آن هستم، چه کسانی هستند.
هوش مصنوعی: از درد جدایی، جان من به صد تکه تقسیم شده است. اگر به هر یک از این تکهها نگاه کنی، در هر کدام دردی خاص و جداگانه از جان من را خواهی دید.
هوش مصنوعی: یک نفر دوباره برگرد و به دیوارهای خانهات نگاهی بنداز. در هر کدام از این دیوارها میبینی که داستان زندگیام به زبان خون نوشته شده است.
هوش مصنوعی: عشق و ارادت من به تو آنقدر زیاد است که حاضر هستم جانم را فدای قدمهایت کنم. زمانی که با وقار و زیبایی حرکت میکنی، آنقدر محصور و مجذوب تو میشوم که اگر دیگران بخواهند از من انتقام بگیرند و به من آسیب بزنند، فقط با نگاهی به پشت پاهایت متوجه شرم و خجالتشان میشوم.
هوش مصنوعی: به من گفتی ای خسرو، حال خود را نشان بده، زیرا گاهی ممکن است که دردهایی را ببینی که درمانی برایشان نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در آ در بحر ما با ما که عین ما به ما بینی
به چشم ما نظر میکن که تا نور خدا بینی
بیا و نوش کن جامی ز دُرد درد عشق او
حریف دردمندان شو که درد دل دوا بینی
مگر آئینه گم کردی که بیآئینه میگردی
[...]
بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا بینی
که بر سر خاک به از سایه بال هما بینی
جهانی را بهمت زیر دست خود توان کردن
برین تل گر برآیی، عالمی را زیر پا بینی
ز آزار قناعت نیست کم رنج طلب، آن به
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.