گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

هر زمانی از کرشمه خویشتن بینی کنی

چند کافر کیش باشی، چند بی دینی کنی؟

صورت چین نایدت از هیچ رویی در نظر

با چنان رو گر نظر در صورت چینی کنی

آینه کو تا ببینی و ببوسی لعل خویش

وز دهان خویشتن هر دم شکرچینی کنی

گر به روی زهره گردون کنی دندان سفید

بر شرف جای مهت گویی که پروینی کنی

آینه بینی و پس گویی که من خود بین نیم

چون ببینی آینه، ناچار خودبینی کنی

گویی اندر گیسوی مشکین من مسکین شوی

گر همان سودا نبینی، بر که مسکینی کنی

مست حسنی و ز خوی بد تویی نقل ترش

جان خسرو هست، اگر رغبت به شیرینی کنی