ای پریوش، هر چه رسم مردمی کم می کنی
می کنی دیوانه و دیوانه تر هم می کنی
زلف تو از پر دلی صد قلب دلها را شکست
بس که تو بر تو دلش در زیر هم خم می کنی
بر درت جان می کنم، مزدم ز رویت یک نظر
شاه خوبانی، چرا مزد گداکم می کنی؟
خاست طوفانی هم از خاک شهیدان زآستانت
وه چگونه خسپد آن خونها که هر دم می کنی؟
کشتگانت را به آب دیده می شویند خلق
ای عفاک الله تو باری دیده را نم می کنی
شعله های خود، دلا، روشن مکن هر جا، از آنک
تازه داغی بر دل یاران محرم می کنی
درد خسرو را زیادت می کنی، ای پندگو
تو حساب خویش می دانی که مرهم می کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.