قلاشم، ای منکر، مرا دربانی میخانه ده
این عقل رسمی غرقه کن، می تا لب پیمانه ده
من توبه تنها بشکنم، اول سبو نه بر سرم
وانگه ندای زهد من پیش در میخانه ده
من عاشق و هر بی خبر از خان و مان یادم دهد
ای آه سوزان شعله ای بر دست این دیوانه ده
پیدا بسوز، ای دل، مرا پس درد پنهان بازگو
هنگامه اول گرم کن، پس شرح این افسانه ده
مشغول شهد بی غمی، چه آگه از سوز دلم؟
یارب، مگس را چاشنی از لذت پروانه ده
بیگانه شد یار، ای صبا، با جان چه کار اکنون مرا؟
این آشنای کهنه را بستان، بدان بیگانه ده
ای خواجه دیوان دل، آخر بیفزایی خورش
گر نیست وجه زندگی، بر مردنم پروانه ده
بر من جفاها کرد دل، بستان ازو انصاف من
ظالم تر از غم نیست کس، اقطاعش این پروانه ده
چون بر پری رویان همه ملک سلیمان یافتی
بستان تو خسرو جان و دل، مرغ بلا را دانه ده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به دعوت از معشوق و میخانه برای فراموشی عقل و زهد میپردازد. شاعر از دیوانگی و عدم توجه به درد و غم خود سخن میگوید و میخواهد که به جای توبه، به میخانه و لذتهای آن روی آورد. او از عشق و یاد معشوق صحبت میکند و به دنیا و غمهای آن اعتراض میکند. در نهایت، شاعر خواستار بخشش و عشق بیشتر است و میخواهد که به جای جدایی، آشتی و اتحاد برقرار شود.
هوش مصنوعی: ای دوست، مرا درهای میخانه را بگشا و اجازه بده تا از لذتهای آن بهرهمند شوم. این عقل خشک و رسمی را که مرا میسازد تا محدود و بیرمق باشم، کنار بزن و به من شراب سرمستی بده تا روح و جانم پر از شوق و نشاط شود.
هوش مصنوعی: من اگر فقط خودم توبهام را بشکنم و نوشیدن را آغاز کنم، اول جام خراب میشود و سپس میخواهم صدای زهد و دیانت خود را در میخانه بزنم.
هوش مصنوعی: من دلبستهام و هر کسی که از وضعیتی که دارم بیخبر است، میتواند به من یادآوری کند که چطور باید زندگی کنم. ای آه سوزان، شعلهای به این دیوانه بده تا بیشتر بسوزد.
هوش مصنوعی: ای دل، بسوز و نشان بده که چقدر در پنهان دچار درد هستم. نخست، احساسات و هیجانهای اولیه را بیدار کن و سپس داستان این عشق را برایم بازگو کن.
هوش مصنوعی: من در حال لذت بردن از شادی بیگمان هستم، اما از درد و سوختن دلم خبر ندارم. ای خدای بزرگ، از لذت پروانه به مگس هم عطا کن.
هوش مصنوعی: یار من که روزی نزدیک و آشنا بود، حالا از من دور شده است. ای از تو خواهش میکنم، جانم را در این حال به چه کاری مشغول کنم؟ این آشنای قدیمی را از من بگیر و فردی ناشناس و بیگانه به من بده.
هوش مصنوعی: ای آقای دل من، اگر زندگی دلیل و توجیهی ندارد، پس بر مردنم تکیه کن و مرا پروانهوار به آتش بسپار.
هوش مصنوعی: دل به من جفا کرده است و اکنون از او انصاف میطلبم. کسی ظالمتر از غم نیست و حالا میخواهم که انس و خوبیام را از این دل غمگین بگیرم.
هوش مصنوعی: وقتی که تو در بین زیبا رویان مانند سلیمان قدرت و سلطنت پیدا کردی، باغ و زمین تو مانند جان و دل خسرو ارزشمند است، پس به پرنده دردهایت چیزی برای خوردن بده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده
بنشین و بنشان غیر را ، پیمانه خور ، پیمانه ده
نقل وفا در بزم نه تا رام گردد مدعی
مرغی که نبود در قفس او را فریب دانه ده
تا گرم گردد هر زمان هنگامهای در کوی تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.