گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

عید است و ساقی در قدح جام مصفا داشته

تشنه لبان روزه را شربت مهیا داشته

تا از شراب با صفا گوید حریفان را صلا

اینک سپهر اندر هوا جام مصفا داشته

هست این مه فرخنده فر، لیک برو فرخنده تر

کو دیده مه را در نظر در روی زیبا داشته

دردی کش کز عشق من در ماه مانده چشم وی

ساغر به دستش پی به پی دیده به بالا داشته

ای چشمه حیوان جان، نی نی که جان جان جان

در حقه پنهان جان معجون اصبا داشته