بازش هوس شکار برخواست
وز دلشدگان قرار برخاست
او مرکب ناز راند و از خلق
هر سوی فغان زار برخاست
او پیش شکار مست بگذشت
فریاد ازان شکار برخاست
من خاک شوم بر آن زمینی
کز توسن او غبار برخاست
صبر و دل و نام و ننگ ما برد
عشق آمد و هر چهار برخاست
عاشق نه یکی، هزار جان داد
ناله نه یکی، هزار برخاست
خواب دگرش به دیدن آمد
شاد آمد و شرمسار برخاست
از رنج منش چه شد زیادت
وز کشتن من چه کار برخاست
ای عقل، برو، ز ما که نتوان
زین میکده که هوشیار برخاست
با درد خوشم که نام مرهم
از خسرو دلفگار برخاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف احوالات عاشقانه و شور و شوقی که در دلش ایجاد شده، میپردازد. او از هوس شکار و فریاد دلشکستگان صحبت میکند و بیان میکند که عشق تمامی جوانب زندگی را تحت تاثیر قرار داده است. شاعر احساس میکند که در این عشق، صبر، دل و حتی نام و ننگش را از دست داده است و عاشق شایستهای است که جانش را فدای عشق کرده است. همچنین، او از خوابهایی که در مورد معشوق دیده و احساسات متناقضی که در دل دارد صحبت میکند. در انتها، او به عقل هشدار میدهد که در این میکده عشق، جایی برای هوشیاری نیست و با درد عشق، احساس خوشی دارد.
هوش مصنوعی: حس رغبت به شکار دوباره به وجود آمد و آرامش دلهایی که عاشق بودند، از بین رفت.
هوش مصنوعی: او با ناز و زیبایی در حال رکاب زدن بود و از هر طرف صدای ناله و فریاد مردم بلند شد.
هوش مصنوعی: او در حینی که از کنار شکارچی مست عبور میکند، صدای فریاد شکار به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: من به قدری به تو عشق میورزم که مایلم به خاک آن زمینی تبدیل شوم که اسب تو از آن عبور کرده و غباری را به هوا بلند کرده است.
هوش مصنوعی: عشق بر همه چیز برتری یافت و باعث شد که صبر، دل، نام و آبرویمان از دست بروند و همهچیز در برابر آن به پاخاست.
هوش مصنوعی: عاشق فقط یک نفر نیست که جانش را فدای عشق کند، بلکه هزاران نفر هستند که برای عشق جان میدهند و از دلتنگی و نالههایشان هزاران فریاد به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: او در خواب دیگری به دیدن کسی خوشحال شده و با حیا از خواب بیدار شده است.
هوش مصنوعی: از درد و رنج من چه فایدهای به دست میآید و کشتن من چه تأثیری دارد؟
هوش مصنوعی: ای عقل، از ما دور شو، زیرا کسی که از این میکده باهوش و آگاه شده، دیگر نمیتواند در اینجا بماند.
هوش مصنوعی: من از درد رنج نمیبرم و از آن خوشحالم زیرا یادآور محبت و عشق خسرو دلفگار است که به من آرامش میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس فتنه کز آن نگار برخاست
آشوب ز هر دیار برخاست
هر جا که دلیست صیدِ او شد
تا در طلبِ شکار برخاست
هرجا که چو گل به حسن بنشست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.