بازش هوس شکار برخواست
وز دلشدگان قرار برخاست
او مرکب ناز راند و از خلق
هر سوی فغان زار برخاست
او پیش شکار مست بگذشت
فریاد ازان شکار برخاست
من خاک شوم بر آن زمینی
کز توسن او غبار برخاست
صبر و دل و نام و ننگ ما برد
عشق آمد و هر چهار برخاست
عاشق نه یکی، هزار جان داد
ناله نه یکی، هزار برخاست
خواب دگرش به دیدن آمد
شاد آمد و شرمسار برخاست
از رنج منش چه شد زیادت
وز کشتن من چه کار برخاست
ای عقل، برو، ز ما که نتوان
زین میکده که هوشیار برخاست
با درد خوشم که نام مرهم
از خسرو دلفگار برخاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس فتنه کز آن نگار برخاست
آشوب ز هر دیار برخاست
هر جا که دلیست صیدِ او شد
تا در طلبِ شکار برخاست
هرجا که چو گل به حسن بنشست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.