ز دلها لشکری دارد سخن با تاجداران گو
قرار لشکر خود ده به ترک بی قراران گو
ترا دو چشم جادوکش، من از دوری به مردن خوش
خود ار خنجر نمی رانی، بدان خنجر گذاران گو
مگو با من که در کویم بلا و فتنه می بارد
ز بارانم چه ترسانی، حدیث تیر باران گو
چه گویی این که پامال غلامانت کنم بر در
به راه خویشم، ای سلطان، لگدکوب سواران گو
چرا هر دم همی گویی که سوز عشق بد باشد
مرا در سینه دوزخ هاست این با خام کاران گو
جفاگر می کند بر روی او چون گویم، ای محرم
ولی زانگونه کاندر گوش او افتد به یاران گو
غم من بشنو، ای باد و چو هست این کلبه نوحی
مگو آن جا و گر گویی بسان شرمساران گو
تو ای کز باده عشق بتانم توبه می گویی
مرا عمری ست مستم، این سخن با هوشیاران گو
چه گل چیند کسی کز خار ترسد، خسروا، سر نه
به تیغ همچو سوسن بس حدیث گلعذاران گو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.