ز دلها لشکری دارد سخن با تاجداران گو
قرار لشکر خود ده به ترک بی قراران گو
ترا دو چشم جادوکش، من از دوری به مردن خوش
خود ار خنجر نمی رانی، بدان خنجر گذاران گو
مگو با من که در کویم بلا و فتنه می بارد
ز بارانم چه ترسانی، حدیث تیر باران گو
چه گویی این که پامال غلامانت کنم بر در
به راه خویشم، ای سلطان، لگدکوب سواران گو
چرا هر دم همی گویی که سوز عشق بد باشد
مرا در سینه دوزخ هاست این با خام کاران گو
جفاگر می کند بر روی او چون گویم، ای محرم
ولی زانگونه کاندر گوش او افتد به یاران گو
غم من بشنو، ای باد و چو هست این کلبه نوحی
مگو آن جا و گر گویی بسان شرمساران گو
تو ای کز باده عشق بتانم توبه می گویی
مرا عمری ست مستم، این سخن با هوشیاران گو
چه گل چیند کسی کز خار ترسد، خسروا، سر نه
به تیغ همچو سوسن بس حدیث گلعذاران گو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و احساسات عمیق انسانی میپردازد. شاعر با زبانی استعاری و پر رمز و راز به بیان دلتنگی و درد ناشی از جدایی میپردازد. او از لشکری در دلش یاد میکند که تحت سلطه عشق و غم است و به تاجداران (عاشقها) میگوید که درباره این بیقراری با یکدیگر صحبت کنند. شاعر با اشاره به چشمهای جادوییاش که از دوری محبوبش رنج میبرد، به عمق احساساتش اشاره میکند.
در این نظم، شاعر به دنیا و مشکلات آن اعتراض میکند و ظلم و جفا را مورد انتقاد قرار میدهد. او همچنین از محبوبش میخواهد که درد و غمش را بشنود و از کلامش نترسد. در نهایت، او اشاره میکند که عشق و مینوشی، حتی با وجود تنبیه، در وجودش ریشه دوانده و خواهش میکند که به او گناهکارانه ننگرند. شعر در نهایت به رمز و راز عشق و خطرات آن میپردازد و نسبت به زیبایی آن تأکید میکند.
هوش مصنوعی: سخن به سران و قدرتمندان رسیده است که از آنها بخواهد در پی آرامش و قرار کسانی باشند که در دلها دلتنگ و بیقرارند.
هوش مصنوعی: چشمهای جادویی تو من را به شدت تحت تأثیر قرار دادهاند و از دوری تو به حدی ناراحتم که حتی اگر خنجری هم به من نزنی، باز هم خود را به مرگ نزدیک میبینم. به کسانی که خنجر میزنند بگو که من این احساس را دارم.
هوش مصنوعی: نگو که من در مسیرم با مشکلات و آشفتگیها روبرو هستم. از بارش باران چه میترسانی؟ بهتر است درباره دردها و سختیها صحبت کنیم.
هوش مصنوعی: چه بگویم از اینکه این پاها را زیر پاهای غلامانت قرار دهم و به راه خود بروم، ای سلطان، نازش را بپذیر.
هوش مصنوعی: چرا هر لحظه میگویی که آتش عشق برای من بد است؟ در دل من، این عشق همانند آتش سوزان است که برای نادانان است، به آنها بگو.
هوش مصنوعی: دشمن با او بدرفتاری میکند، اما وقتی به او میگویم که تو رازدار من هستی، با این حال، صحبتهایی که باید برسانم، باید به دوستان بگویم.
هوش مصنوعی: ای باد، غم من را بشنو. اگر این کلبهی نوح وجود دارد، تو هم دربارهاش صحبت نکن و اگر بخواهی بگویی، مثل کسانی که شرمندهاند، بگو.
هوش مصنوعی: تو که از عشق و می سخن میگویی و مرا به ترک آن دعوت میکنی، من سالهاست که در غفلت و مستی به سر میبرم، این صحبتها را با کسانی که هوشیارند درمیان بگذار.
هوش مصنوعی: کسی که از خارها میترسد، نمیتواند گلی بچیند؛ ای پادشاه، سر را باید به تیغ سپرد و همچون سوسن، باید از گلها و زیباییها سخن گفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.