مه شبگرد من امشب چو مه می گشت و من با او
لبی و صد فسون در وی، خطی و صد فتن با او
قبا را بر زده دامن به خونریزی و از مژگان
چو قصابی کشیده تیغ و زلف چون رسن با او
ز بیم خلق ازو در می کشیدم پای خود، لیکن
مرا برداشته می برد آب چشم من با او
فلک هرگز گذارد ماه را در گرد شب گشتن
اگر زان طره شبرنگ باشد یک شکن با او؟
مرا گویی که هر کس بیند از سودای آن روزی
که آن دیوانه می آید، جهانی مرد و زن با او
گریبانم به صد چاک است ازین حسرت که تا روزی
برهنه در برش گیرم که نبود پیرهن با او
نگارا، همچو جان در تن درآ اندر بر خسرو
برون کن جان رسمی را که راضی نیست تن با او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل به زیبایی احساسات عاشقانه و حسرت را به تصویر میکشد. شاعر در شب، به وصف ماه و جذابیت آن میپردازد و خود را در کنار معشوقش تصور میکند. او با بیان تصاویری چون دامن به خون و زلف چون رسن، فضای عاشقانه و در عین حال پر از درد را به تصویر میکشد. البته از ترس مردم، سعی در دور شدن دارد، اما نمیتواند از عشق و اشک خود دست بکشد. شاعر به اوج اندوه و خواستهاش اشاره میکند که آرزو دارد با معشوقش به طور آزاد و بیپرده باشد و حسرت بر دلش مینشیند. این عشق عمیق و پر از احساسات، او را به جنگی درونی دعوت میکند.
هوش مصنوعی: امشب، ماه شبگرد به دور خود میچرخید و من نیز با او همراه بودم. در دل من گاهی لبخندی بود و بسیاری از جاذبهها و رازها، و در دل او نیز نشانهها و وسوسههای زیادی وجود داشت.
هوش مصنوعی: بر تن خود پیراهنی پوشیده و دامنش به خون آغشته است، چشمانش همچون چاقوی قصابی تیز و زلفهایش به اندازهی یک طناب نرم و معلق است.
هوش مصنوعی: از ترس دیگران، به آرامی از او دور میشدم، اما در عین حال اشکهایم به خاطر او سرازیر بود.
هوش مصنوعی: آسمان هرگز اجازه نمیدهد که ماه در دور شب بچرخد، مگر اینکه یک پیچش موی تیره او را به این کار وادار کند.
هوش مصنوعی: تو میگویی هر کس به خاطر آرزوی آن روزی که آن دیوانه میآید، عشقش را در دل دارد، مردان و زنان زیادی به دنبالش هستند.
هوش مصنوعی: من به خاطر حسرتی که دارم، گریبانم پر از چاک و پارگی است، زیرا آرزو میکنم روزی او را بدون لباس در آغوش بگیرم؛ چرا که در کنار او، از لباس و پیرهن خبری نیست.
هوش مصنوعی: ای محبوب، مانند جان در بدن، عشق و زندگی در وجود خود را از خسرو بیرون کن. نشان رسمی را که تن با آن راضی نیست، از وجود خود دور کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ندارم قوت اظهار درد خویشتن با او
مرا این درد کشت، آیا که گوید درد من با او؟
هوس دارم که: آید بر سر بالین من، تا من
وصیت را بهانه سازم و گویم سخن با او
مه من یوسف مصرست و خلقی عاشق رویش
[...]
نمی خواهم که گوید هیچ کس احوال من با او
که می میرم ز غیرت گر کسی گوید سخن با او
ز بیم آن که دردم را به لطفی کم نگرداند
نمی خواهم کنم اظهار درد خویشتن با او
ز جان مستغنیم با ذوق داغت زآن که می دانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.