آه ازین تنگ قبایان شده تنگم دامان
که نه سر ماند مرا در غم ایشان نه امان
لب گشایند و نباتی ندهندم، آری
کام خود را نتوان یافتن از خودکامان
گر برم در برشان دست، بدزدند اندام
سیم دزدی عجبی نیست ز سیم اندامان
رخ چو آتش بنمایند و جگر پخته کنند
این دل پخته من سوخته شد زین خامان
خسرو از بهر تو بدنام شد، از وی بگریز
نیکنامی نبود در روش بدنامان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از احساس درد و ناراحتی شاعر درباره افرادی صحبت میکند که در زندگی او وجود دارند و او را به زحمت میاندازند. شاعر احساس میکند که نه تنها به خاطر این افراد راحتی ندارد، بلکه درگیر غم و اندوهی عمیق شده است. او به این نکته اشاره میکند که دیگران میخواهند از او بهرهبرداری کنند و به او چیزی نمیدهند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که باید از افراد بدنام و بدسرشت دوری کند چون نیکنامی در میان ایشان ممکن نیست.
هوش مصنوعی: دل خستهام از این افراد تنگنظر، چنان که دیگر نه میتوانم سر برآورم و نه راحت باشم. غم آنها بر من سایه انداخته است و جای escapeی برای آرامش ندارم.
هوش مصنوعی: اگر سخن بگویند و چیزی به من ندهند، بله، نمیتوانم از طمعکاران به خواستهام برسم.
هوش مصنوعی: اگر دستم را به سمت آنها دراز کنم، بدنم را خواهند دزدید؛ این خیلی عجیب نیست چون بدن آنها از جنس نقره است.
هوش مصنوعی: اگر چهرهاش مانند آتش درخشید و با آن دل من که به خاطر این خامها سوخته، دچار رنج و عذاب شد.
هوش مصنوعی: خسرو به خاطر تو به بدنامی افتاد؛ از او دوری کن، زیرا در روش بدنامها، نیکنامی وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.