گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

اگر بخواهمش آن روی دلستان دیدن

به هیچ روی نخواهم به گلستان دیدن

چه روی او نگرم، جان دهم که حیف بود

چنان جمالی وانگه به رایگان دیدن

رخش بدیدم و شد سرخ چشم من پیشش

به شیر دیدم و خونم نمود آن دیدن

بسی زیان دل و جان به هجر او دیدم

که هیچ سود ندیدم از این زیان دیدن

تمام هستی من برد، گر کند نظری

نخواهم آن همه را هیچ در میان دیدن

نگار من، زخم جعد یک گره بگشا

مگر که دل بتواند خلاص جان دیدن

کران گریه نمی بینم از غمت، وین سیل

به غایتی ست که نتوانیش کران دیدن

هزار خون به زمین ریختی، وگر گویم

ز شرم سوی زمین چیست هر زمان دیدن؟

چو در ببیند خسرو، گرش بریزی خون

زهی محال که باز آید از چنان دیدن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جامی

ز نعل مرکب تو بر زمین نشان دیدن

خجسته تر که مه نو بر آسمان دیدن

به شب مهی و به روز آفتاب چهره مپوش

که جز به روی تو مشکل بود جهان دیدن

خوش است دل به ملاقات رهروان درت

[...]

امیرعلیشیر نوایی

توان دلیر به خورشید آسمان دیدن

ولیک ماه رخش را نمیتوان دیدن

صدش رقیب و هزارش هراس چون دیدم

به دل رسید بلا صد هزار زان دیدن

کند جنون مرا لحظه لحظه در طغیان

[...]

اهلی شیرازی

خوش است زیر سر آن خشت آستان دیدن

ولی گرانی سر کی بر آن توان دیدن

مرا ز تیغ تو بر استخوان بود زخمی

که همچو پسته توان مغز استخوان دیدن

ز تیر غمزه که تاب آرد ای کمان ابرو

[...]

کلیم

نصیب ماست زیان بر سر زیان دیدن

گلی نچیدن و دیدار باغبان دیدن

غبار کوی تنزل بدیده تا نگشتی

نمی توانی مسند بر آستان دیدن

خدا نصیب کند دیده ایکه بتوانی

[...]

صائب تبریزی

خوش است چاشنی سود در زیان دیدن

رخ بهار در آیینه خزان دیدن

چه خوب کرد که بلبل خزان ز گلشن رفت

شکسته رنگی گل را نمی‌توان دیدن

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه