تا چند کوشی آخر در خون بیگناهان؟
آهستهتر زمانی، ای میرِ کجکلاهان
چندان که بینم آن رو، چشمم نمیشود پر
چون دیدن گدایان بر خوان پادشاهان
بیتو دو دیده چون نیست از هیچ گریه فارغ
من داد خود نیابم هرگز از این گواهان
من چشم باز کردم، خاک در تو دیدم
چون کوریام نیاید از سرمهٔ سپاهان؟
غوغاست پیش رویت از عاشقان که باشد
بازار بردگان را گرمی به چاشتگاهان
عشاق رو سیه را لازم بود ملامت
چون لعنت ملایک بر نامه گناهان
خسرو به زلف و خالش اندوه خود چه گویی؟
دانی که غم نیاید اندر دل سیاهان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
زلف و خالش سیهدل و بیرحماند از آنرو غم دل گفتن با آنها بیثمر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.