ترک من بر عزم رفتن تیر در ترکش مکن
غمزه خون ریز را بر فتنه لشکرکش مکن
زان دل سنگین چو کردی تیر پیکان مژه
تا مرا جان هست در تن تیر در ترکش مکن
گر نداری زان لب شیرین شکر ورزیدنم
خنده دزدیده زان لبهای شکروش مکن
پایی کوبان می رود خنگت بر آتش لاخ نه
گو برای جان ما را لعل در آتش مکن
چرخ مه گم کرد و زلفت یافت، پنهانش مدار
هفت دوران است سیار فلک را شش مکن
پیش رفته ست آب چشمم، خسرو از بهر وداع
ابر بارانی ست در ره، تنگ بر ابرش مکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.