دوش سرمست آن نگار نازنین آمد برون
همچو طاووسی که از خلد برین آمد برون
قامت زیبا و رویی چون بهار آراسته
راستی گویی که سرو راستین آمد برون
او میان مطلق ندارد، این که می بینیم چیست؟
تار مویی کز دو زلف عنبرین آمد برون
نازنینا، تا میان خویش بنمایی مرا
ز انتظام دیده باریک بین آمد برون
چون سخن می گویی، از روی تو می گوید سخن
صورتی کز خامه نقاش چین آمد برون
تا بدید انگشترین لعل تو، خسرو، پدید
دیده را آب از لب انگشترین آمد برون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.