آخر، ای خود بین من، روزی به غمخواری ببین
از گرفتاری بپرس و در گرفتاری ببین
اینک اینک بر سر کوی تو زارم می کشند
گر ز کشتن باز نستانیم بازاری ببین
چون نخواهی دید آن خونریز را، ای دیده، بیش
باری این ساعت که در قتل است بسیاری ببین
نیست همدردی که گویم حال خود را، ای صبا
بلبلی نالنده تر از من به گلزاری ببین
وصل خاصان راست، من زایشان نیم، ای بخت بد
بهر من اندازه ادبار من کاری ببین
بلبلا، امروز من در گلستانم، گل مجوی
از جگر پر کاله ای بر نوک هر خاری ببین
ای دل، آخر می بباید داشت، پاس کار خویش
خسرو ار گم شد، سگی دیگر به بازاری ببین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به شدت از درد و غم خود میگوید و از نداشتن همدردی و آشتی در زندگی شکایت میکند. او از کسی میخواهد که به حالش رسیدگی کند و موضوع گرفتاریاش را درک کند. همچنین به تصویر کشیدن صحنهای از زخم و رنج نشانهگذاری میکند و از نبود محبت و همدلی در اطرافش ناله میکند. او حس میکند که در دنیای پر از درد و فساد، تنها و غمگین است و دیگران از حال او بیخبرند. در پایان به این نکته میرسد که باید از خود دفاع کند، حتی اگر خسرو، که نماد قدرت و محبت است، گم شده باشد.
هوش مصنوعی: در نهایت، ای خودبین من، روزی برای همدردی به سراغ من بیایی، از مشکلاتم بپرس و در شلوغیهای زندگیام نگاهی بیفکن.
هوش مصنوعی: اکنون در کوچههای تو به شدت در حال عذابم هستند. اگر از کشتن من دست برندارند، یک بازار پر از درد و غم را مشاهده خواهی کرد.
هوش مصنوعی: اگر تو نمیخواهی آن قاتل را ببینی، ای چشم، چرا اینقدر در این لحظه که کشتار زیاد است، بار خیالت را سنگین میکنی؟
هوش مصنوعی: هیچکس را ندارم تا حال و روزم را برایش بگویم. ای نسیم، به گلزاری برو و بلبلی را ببین که از من بیشتر در حال ناله کردن است.
هوش مصنوعی: ارتباط نزدیک با خاصان و برگزیدگان به من نمیرسد، ای بخت بد، به خاطر بدبیاریام، کارهایی را نشان بده که نشاندهنده حال و روز من است.
هوش مصنوعی: امروز من در باغ گل هستم و به هیچ چیز دیگری جز زیباییهای اینجا توجهی ندارم. حتی اگر در کنار هر خاری هم چیز تلخی وجود داشته باشد، به آن فکر نمیکنم.
هوش مصنوعی: ای دل، در نهایت باید دلخوشی و آرامش داشته باشی، اگرچه کار و زندگیات به هم ریخته است؛ اگر خسرویت از دست رفت، باید با نگاهی به اطراف، شاید سگ دیگری را در بازار ببینی که بر دل انگیز و خوب است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آخر، ای آرام جان، سوی دل افگاری ببین
از جفاکاری حذر کن، در وفاداری ببین
تا بکی فارغ نشینی؟ لحظه ای بیرون خرام
بر سر آن کوی هر سو عاشق زاری ببین
یک دو روزی جلوه کن در شهر و از سودای خویش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.